- بشکم
- بارگاه، ایوان
معنی بشکم - جستجوی لغت در جدول جو
- بشکم
- ایوان، صفه،
برای مثال از شبستان به بشکم آمد شاه / گشت بشکم ز دلبران چون ماه ، بارگاه، خانۀ تابستانی(رودکی - ۵۴۶)
- بشکم ((بَ یا بِ کَ))
- ایوان، صفه، خانه تابستانی که اطراف آن پنجره و بادگیر داشته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکم بطن
منع باز داشت، باز دارنده مانع
ظرف چوبین بزرگ سر بسته برای آب
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص وغیر آن بیرون آید
کجک کلید چوب کجی که کلیدان را بدان گشایند بشکله
دانه گیاه قلقل انار دانه دشتی
خانه تابستانی، ایوان صفه بارگاه
بچکم
به موجب، بمناسبت، بر وفق
ایوان و بارگاه پچکم بچکم
شکم، قسمت میانی بدن جانوران که معده، روده ها، کبد و چند عضو دیگر در آن قرار دارد
بسکله، کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
بشکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی
ظرف چوبی یا فلزی بزرگ استوانه ای شکم دار برای آب، شراب، نفت یا مایع دیگر
فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
((بَ کِ))
فرهنگ فارسی معین
ایوان، بارگاه، خانه تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد، بچکم، پچکم، بشکم، بیکم
ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد، برای مثال از تو خالی نگارخانۀ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی - ۵۴۶)
سوگوار وملول بودن
موی مجعد زلف و موی مجعد، سوی پیش سر
گنگ گردیدن، لال شدن
بطن و آن جز از بدن که روده ها در آن واقع شده اند
ملول، افسرده، سوگوار
مجعد، ویژگی موی پیچیده
زبان بسته، لال، گنگ، ابکم
درختی بلند با برگ هایی مانند برگ بادام، گل های ریز، میوۀ گرد و چوب سرخ رنگ که از آن در رنگرزی استفاده می شود، بقم، برای مثال هرکه در دنیا شود قانع به کم / سرخ رو باشد به عقبی چون بکم (رشیدی - بکم)
بشکن، عشوه، غمزه، دل فریبی
شبنم، ریزه های برف که شب های زمستان روی زمین می نشیند و زمین را سفید می کند،برای مثال بشک آمد بر شاخ و بر درخت / گسترد رداهای طیلستان (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۴)
شبنم، ریزه های برف که شب های زمستان روی زمین می نشیند و زمین را سفید می کند،