جدول جو
جدول جو

معنی بشکن

بشکن((بِ کَ))
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیر آن بیرون آید
تصویری از بشکن
تصویر بشکن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بشکن

بشکن

بشکن
فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
بشکن
فرهنگ فارسی عمید

بشکن

بشکن
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 461 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت، کرباس بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

بشکن

بشکن
انگشتک. در تداول عامه آواز برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ابهام بسر انگشت سبابه و یا از میان دو سبابه. آوازی که از انگشتان شخص درحال رقص و غیر آن بیرون آید: فلان بشکن خوبی میزند. با لفظ زدن استعمال می شود. (فرهنگ نظام). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 207 و انگشتک و بشکن زدن شود.
لغت نامه دهخدا