بموجب فرمان. بموجب حکم. (ناظم الاطباء) (آنندراج). موافق. بر وفق. به مناسبت. (ناظم الاطباء). به مقتضای: بحکم این مقدمات از علم طب تبری می نمودم. (کلیله و دمنه). که فردا چو پیک اجل دررسد بحکم ضرورت زبان درکشی. سعدی (گلستان). و لشکر سلطان مغلوب، بحکم آنکه ملاذی منیع از قلۀ کوهی به دست آورده بودند. (گلستان سعدی). باری بحکم تفرج با تنی چند از خاصان به مصلای شیراز بیرون رفت. (گلستان سعدی).