جدول جو
جدول جو

معنی بحکم - جستجوی لغت در جدول جو

بحکم
(بِ حُ مِ)
بموجب فرمان. بموجب حکم. (ناظم الاطباء) (آنندراج). موافق. بر وفق. به مناسبت. (ناظم الاطباء). به مقتضای: بحکم این مقدمات از علم طب تبری می نمودم. (کلیله و دمنه).
که فردا چو پیک اجل دررسد
بحکم ضرورت زبان درکشی.
سعدی (گلستان).
و لشکر سلطان مغلوب، بحکم آنکه ملاذی منیع از قلۀ کوهی به دست آورده بودند. (گلستان سعدی). باری بحکم تفرج با تنی چند از خاصان به مصلای شیراز بیرون رفت. (گلستان سعدی).
لغت نامه دهخدا
بحکم
به موجب، بمناسبت، بر وفق
تصویری از بحکم
تصویر بحکم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بجکم
تصویر بجکم
ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد، برای مثال از تو خالی نگارخانۀ جم / فرش دیبا فگنده بر بجکم (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محکم
تصویر محکم
استوار، سخت، دارای پایداری که به راحتی سست نمی شود مثلاً ایمان محکم، ویژگی آنچه دارای سنجیدگی و استواری است، باوقار، متین، مقابل متشابه، آیه ای که معنی آن واضح و آشکار است، به سختی، به شدت، مورد وثوق و اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
حکم کردن، حکومت کردن به زور، به میل و رای خود حکم کردن، فرمانروایی، زورگویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
ایوان، صفه، برای مثال از شبستان به بشکم آمد شاه / گشت بشکم ز دلبران چون ماه (رودکی - ۵۴۶)، بارگاه، خانۀ تابستانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احکم
تصویر احکم
عادل تر، محکم تر، استوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محکم
تصویر محکم
استوار کننده، بازدارنده، منع کننده، سخت استوار، استوار گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برحکم
تصویر برحکم
موافق، برحسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
فرمان بردن و حکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجکم
تصویر بجکم
بچکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچکم
تصویر بچکم
خانه تابستانی، ایوان صفه بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
بارگاه، ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژکم
تصویر بژکم
منع باز داشت، باز دارنده مانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احکم
تصویر احکم
استوارو دانشمند تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکم
تصویر محکم
((مُ کَ))
سخت، استوار، شدید، با نیرو، قدرت یا فشار بسیار زیاد، آیاتی از قرآن که معنی اش روشن است و نیازی به تعبیر ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محکم
تصویر محکم
((مُ حَ کِّ))
انصاف دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحکم
تصویر تحکم
((تَ حَ کُّ))
زور گفتن، به میل خود رفتار کردن، حکم عادلانه کردن، زورگویی و تعدی، حکومت، فرمانروایی
فرهنگ فارسی معین
((مُ حَ کَّ))
مردی مسلمان که او را اختیار دهند میان قتل و کفر و او قتل را قبول کند و اسلام خویش راحفظ نماید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بشکم
تصویر بشکم
((بَ یا بِ کَ))
ایوان، صفه، خانه تابستانی که اطراف آن پنجره و بادگیر داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بجکم
تصویر بجکم
((بَ کِ))
ایوان، بارگاه، خانه تابستانی که از همه طرف در و پنجره داشته باشد، بچکم، پچکم، بشکم، بیکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بژکم
تصویر بژکم
((بَ کَ))
منع، بازداشت، بازدارنده، مانع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محکم
تصویر محکم
استوار، پابرجا، سخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محکم
تصویر محکم
Firm, Robust, Solid, Solidly, Soundly, Staunch, Stout, Tight, Tightly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محکم
تصویر محکم
ferme, robuste, solide, solidement, avec du son, serré, fermement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محکم
تصویر محکم
firme, robusto, sólido, sólidamente, con sonido, apretado, fuertemente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محکم
تصویر محکم
दृढ़ , मजबूत , ठोस , ठोस तरीके से , जोर से , दृढ़ , मज़बूत , तंग , मजबूती से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محکم
تصویر محکم
fermo, robusto, solido, saldamente, con suono, stretto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محکم
تصویر محکم
solidny, robustny, solidnie, głośno, stanowczy, mocny, ciasny, mocno
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محکم
تصویر محکم
stevig, robuust, solide, luid, standvast, sterk, strak
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محکم
تصویر محکم
міцний , твердий , міцно , голосно , стійкий , тісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محکم
تصویر محکم
твёрдый , крепкий , твердый , твердо , громко , стойкий , крепкий , тугой , плотно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محکم
تصویر محکم
fest, robust, solide, kräftig, standhaft, eng
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محکم
تصویر محکم
firme, robusto, sólido, solidamente, com som, apertado, firmemente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محکم
تصویر محکم
দৃঢ় , শক্তিশালী , কঠিন , দৃঢ়ভাবে , উচ্চস্বরে , দৃঢ় , মজবুত , টাইট , শক্তভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی