- بشک
- موی مجعد زلف و موی مجعد، سوی پیش سر
معنی بشک - جستجوی لغت در جدول جو
- بشک
- مجعد، ویژگی موی پیچیده
- بشک
- بشکن، عشوه، غمزه، دل فریبی
شبنم، ریزه های برف که شب های زمستان روی زمین می نشیند و زمین را سفید می کند،برای مثال بشک آمد بر شاخ و بر درخت / گسترد رداهای طیلستان (ابوالعباس ربنجنی - شاعران بی دیوان - ۱۳۴)
- بشک ((بُ))
- زلف، موی مجعد
- بشک ((بَ))
- شبنم، برف، تگرگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظرف چوبین بزرگ سر بسته برای آب
آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص وغیر آن بیرون آید
بارگاه، ایوان
کجک کلید چوب کجی که کلیدان را بدان گشایند بشکله
بسکله، کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
ایوان، صفه، برای مثال از شبستان به بشکم آمد شاه / گشت بشکم ز دلبران چون ماه (رودکی - ۵۴۶) ، بارگاه، خانۀ تابستانی
ظرف چوبی یا فلزی بزرگ استوانه ای شکم دار برای آب، شراب، نفت یا مایع دیگر
فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
بشکن بشکن: کنایه از جوش و خروش، هنگامه، بشکن زدن هنگام رقص و طرب
بشکن زدن: به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
وحشت کردن، ترسیدن
باشکوه وعظمت
حریص بودن در کارها
چست و جلد و چابک، هشیار، قوی هیکل، حریص در کارها
شکوفه بهار ودرخت
کلید کلیدان، تنه درخت
بصدا در آوردن انگشتان دست
هنگامه و جوش و خروش و انگشت زدن که اهل نشاط و رقص را باشد
رخنه کردن
بشکل
شکوفه و بهار درخت، گل، قی استفراغ
شکفته شده، باز شده
شکسته
خاموش کردن، مغلوب کردن، شکست دادن
شکار کردن
بوشکرانه
هندی بارش بارشگاهان باران برسات (در هند)، فصل باران هند برسات
شکافته شدن، ترکیدن