- بستانکار
- طلبکار
معنی بستانکار - جستجوی لغت در جدول جو
- بستانکار
- طلبکار
- بستانکار ((بِ))
- طلبکار
- بستانکار
- طلبکار، داین، کسی که از دیگری پول یا کالایی طلب دارد که باید بگیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طلبکاری
طلبکاری، بستانکار بودن
مکانیک
در اصطلاح جدید حاکم هر یک از بیست وپنج استان ایران است
کند کار، سست رای
بستانسرای
آنکه درختان را پیرایش کند باغبان
جانوری که صاحب پستان باشد و بچه خود را شیر دهد
هر جاندار که بچه بزاید، بچۀ خود را شیر بدهد، خونگرم و دارای ستون فقرات باشد. مادۀ آن ها در پستان ها غده هایی دارند که شیر از آن ها می تراود
کسی که عده ای را در صنعتی یا حرفه ای آموزش می دهد، سرپرست و بزرگ تر کارگران در کارگاه صنعتی
کسی که از طرف وزارت کشور کارهای یک استان را اداره می کند، والی، حکمران
باغبان، آنکه پیشه اش پرورش گل ها و درختان باغ است، نگهبان باغ، باغ پیرا
ماهر و مسلط و متخصص در صنعتی یا حرفه ای. در لفظ عامیانه اوساکار، کارفرما
((پِ))
فرهنگ فارسی معین
رده ای از جانوران مهره دار خون گرم اغلب دارای بدن پوشیده از پشم یا مو به ویژه دارای غده های پستانی در ماده ها و معمولاً بچه زا، جمع پستانداران
Governor
Mammal
губернатор
млекопитающее
Gouverneur
Säugetier
губернатор
ссавець
gubernator
governador
mamífero