جدول جو
جدول جو

معنی بستانبان

بستانبان
باغبان، آنکه پیشه اش پرورش گل ها و درختان باغ است، نگهبان باغ، باغ پیرا
تصویری از بستانبان
تصویر بستانبان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بستانبان

بستان بان

بستان بان
یا بوستانبان. باغبان و آنکه درختان را پیرایش میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به بوستان بان و بستان پیرا شود. مؤلف نشوءاللغه آرد: عوام مصر باغ بان را جنائنی و مردم عراق بغوان یا بغوان چی (محرف باغبان و باغبان چی) یا باغبان نامند و فصحای دوران عباسی بستان بان می گفتند و ’تاجی’ در عربی نیز مرادف همین کلمه است:
کلید از دست بستان بان فتاده
ز بستان نارپستان در گشاده.
نظامی.
رجوع به بوستان بان شود
لغت نامه دهخدا

بوستانبان

بوستانبان
حافظ و نگهبان بوستان:
بوستانبانا حال و خبر بستان چیست
و اندر این بستان چندین طرب مستان چیست،
منوچهری،
بوستانبانا امروز به بستان بده ای
زیر آن گلبن چون سبز عماری شده ای،
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 157)،
سعدی چو به میوه میرسد دست
سهلست جفای بوستانبان،
سعدی،
ندیم را که تمنای بوستان باشد
ضرورتست تحمل ز بوستانبانش،
سعدی،
رجوع به بستان بان شود
لغت نامه دهخدا

بستنبان

بستنبان
ابوبکر محمد بن احمد بن اسد بستنبان حافظ و او را به نام بستانبان نیز خوانده اند. وی از مردم بغداد و در اصل از هرات ملقب به بکران بوددارقطنی از وی روایت کرده وی محدثی ثقه بود. و در رجب سال 323 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ص 122) ، چندین بار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بوستان بان

بوستان بان
نگاهبان بوستان باغبان. بوستان پیرا (ی) بوستان بان
بوستان بان
فرهنگ لغت هوشیار