یا بوستانبان. باغبان و آنکه درختان را پیرایش میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به بوستان بان و بستان پیرا شود. مؤلف نشوءاللغه آرد: عوام مصر باغ بان را جنائنی و مردم عراق بغوان یا بغوان چی (محرف باغبان و باغبان چی) یا باغبان نامند و فصحای دوران عباسی بستان بان می گفتند و ’تاجی’ در عربی نیز مرادف همین کلمه است: کلید از دست بستان بان فتاده ز بستان نارپستان در گشاده. نظامی. رجوع به بوستان بان شود
حافظ و نگهبان بوستان: بوستانبانا حال و خبر بستان چیست و اندر این بستان چندین طرب مستان چیست، منوچهری، بوستانبانا امروز به بستان بده ای زیر آن گلبن چون سبز عماری شده ای، منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 157)، سعدی چو به میوه میرسد دست سهلست جفای بوستانبان، سعدی، ندیم را که تمنای بوستان باشد ضرورتست تحمل ز بوستانبانش، سعدی، رجوع به بستان بان شود
ابوبکر محمد بن احمد بن اسد بستنبان حافظ و او را به نام بستانبان نیز خوانده اند. وی از مردم بغداد و در اصل از هرات ملقب به بکران بوددارقطنی از وی روایت کرده وی محدثی ثقه بود. و در رجب سال 323 هجری قمری درگذشت. (از لباب الانساب ص 122) ، چندین بار. (ناظم الاطباء)