- بسارده
- زمین شخم شده، زمینی که جهت کاشتن چیزی آب داده باشند
معنی بسارده - جستجوی لغت در جدول جو
- بسارده
- زمینی که آن را شخم زده و برای کاشتن آماده کرده باشند
- بسارده ((بَ یا بِ دِ))
- زمین شخم شده، زمین آبیاری شده برای کاشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شخم زدن زمین
کسی که زمین را شخم بزند و آمادۀ کاشتن کند
شخم زدن و شیار کردن زمین، هموار کردن زمین شخم زده
نوشیده، آشامیده شده
ایوان
مونث بارد سرد و خنک: امراض بارده اوجاع بارده. میوه دهنده ثمر دهنده (درخت)
بار دهنده، میوه دهنده
مؤنث واژۀ بارد، سرد، خنک، بی مزه، خنک، آنکه معاشرت با او خوشایند نیست، بی ذوق، در طب قدیم مزاج سرد، سرد
ایوان، صفه
وسیع، کثیر
مصرف کننده
مامور
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
جمع بغدادیکسانی که اهل بغدادند
محو کردن، پاک ساختن
لمس شده دست مالیده
لمس کننده، حس لامسه
خوشه چینی پس از درو کردن
جمع بطریق، سپهداران، کشیشان جمع بطریق بطریقان
آسیب دیده گزند یافته
بترتیب و با نظم و موافق ترتیب و انتظام و موافق قاعده و قانون
جمع بندار، پارسی تازی شده بندارها
منسوب به بهار
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
آزرده شده
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
بار انداز
روشن، افروخته، مشتعل
انتقال داده، اتصال داده شده، الحاق شده