جدول جو
جدول جو

معنی بساردن

بساردن((بَ یا بِ دَ))
شخم کردن، هموار کردن زمین شخم کرده
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بساردن

بسارده

بسارده
زمین شخم شده، زمینی که جهت کاشتن چیزی آب داده باشند
بسارده
فرهنگ لغت هوشیار

بستردن

بستردن
ستردن، تراشیدن، خراشیدن، پاک کردن، زدودن، محو کردن
بستردن
فرهنگ فارسی عمید

بسارده

بسارده
زمینی که آن را شخم زده و برای کاشتن آماده کرده باشند
بسارده
فرهنگ فارسی عمید