جدول جو
جدول جو

معنی بس - جستجوی لغت در جدول جو

بس
کافی
تصویری از بس
تصویر بس
فرهنگ واژه فارسی سره
بس
بسیار، افزون
تصویری از بس
تصویر بس
فرهنگ لغت هوشیار
بس
بسیار، افزون، برای مثال بسم حکایت دل هست با نسیم سحر / ولی به بخت من امشب سحر نمی آید (حافظ - ۴۸۴) کافی، تمام مثلاً همین قدر بس است،
فقط، برای مثال نیاساید اندر دیار تو کس / چو آسایش خویش جویی و بس (سعدی۱ - ۴۲) بس کن، باز بایست، دست بردار، برای مثال بیندیش و آنگه برآور نفس / وز آن پیش بس کن که گویند «بس» (سعدی - ۵۶)
بس آمدن: کفایت کردن
بس آمدن با کسی: حریف شدن در زور و قدرت با کسی، برای مثال آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد / ور نه با شعلۀ خوی تو که بس می آید (صائب)
بس کردن: دست از کاری برداشتن و بازایستادن، بسنده کردن
تصویری از بس
تصویر بس
فرهنگ فارسی عمید
بس
((بَ))
کافی، بسیار
تصویری از بس
تصویر بس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسیجیدن
تصویر بسیجیدن
تهیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسیارکردن
تصویر بسیارکردن
اکثار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسیار
تصویر بسیار
به وفور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسودنی
تصویر بسودنی
ملموس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسنده کردن
تصویر بسنده کردن
اکتفا کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسنده تر
تصویر بسنده تر
اکفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسنده
تصویر بسنده
اکتفاء، کافی، کفایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
اکتفا، قناعت، کفایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسته کار
تصویر بسته کار
مکانیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسته شده
تصویر بسته شده
منعقده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسته بندی
تصویر بسته بندی
آنکیستمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسته
تصویر بسته
نسبت، خویشاوندی، جعبه، تعطیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستناکی
تصویر بستناکی
انجماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستن
تصویر بستن
انعقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستگی
تصویر بستگی
رابطه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستگاه
تصویر بستگاه
تحصنگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستانکی
تصویر بستانکی
انجماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستانکار
تصویر بستانکار
طلبکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بستان کاری
تصویر بستان کاری
طلب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بست نشستن
تصویر بست نشستن
تحصن کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بست
تصویر بست
تحصن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بساویدن
تصویر بساویدن
لمس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بساوایی
تصویر بساوایی
لامسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسامد
تصویر بسامد
فرکانس، تکرار، تواتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسامان
تصویر بسامان
منتظم، مرتب، منظم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بس شمردن
تصویر بس شمردن
ضرب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسیم
تصویر بسیم
روی گشاده، خندان
فرهنگ لغت هوشیار
پس مانده، مزه، تلخی لاتینی تازی شده تلک گرکی از گیاهان لوبیا گرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیلت
تصویر بسیلت
تلخی مزه چیزی، پس مانده از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیل
تصویر بسیل
مرد عصبانی از خشم یا از دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
چیستی یله چیستی نیامیخته ناب، فراخنای، زمین، زمین هموار مونث بسیط، خالص بی آمیغ، زمین ارض، زمین فراخ و هموار، فراخ زبان. یا اجرام بسیطه. افلاک سماویات. یا اجسام بسیطه. اجسامی که مرکب از اجسام مختلف الطبایع نباشد، یا اعضا بسیطه. مراد قلب و دماغ و کبد است. یا جواهر بسیطه. مراد جز لایتجزی و اتم های ذیمقراطیس است. یا حرکت بسیطه. حرکت مستدیر حرکت دایره یی. یا صور مجرده بسیطه. صور حاصله از اشیا نزد عقل
فرهنگ لغت هوشیار