جدول جو
جدول جو

معنی بریدنگاه - جستجوی لغت در جدول جو

بریدنگاه
(بُ دَ)
محل بریدن. جای بریدن. مقطع. محل تقاطع. (دانشنامۀ علائی ص 39) : مشدّخ، بریدنگاه از گردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بریدنگاه
محل تقاطع دو خط
تصویری از بریدنگاه
تصویر بریدنگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرینگاه
تصویر سرینگاه
جای نشستن، نشستنگاه، تخت، اورنگ، ران و کفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چریدن گاه
تصویر چریدن گاه
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردنگاه
تصویر گردنگاه
گردنه، جایی از کوه که به منزلۀ گردن کوه است، راه سخت و پر پیچ و خم در کوه، گردنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرینگاه
تصویر سرینگاه
جای سر گذاشتن، بالش و بالای بستر که بر آن سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
شهرکی است میان اصطخر و کرمان منزل کاروان و جایی با نعمت بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
چراگاه. مرتع. جای چریدن ستوران. رجوع به چراگاه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آن را گردنه نیز خوانند. (آنندراج) :
چو پا بر سایۀ گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده.
ابوطالب کلیم (در مذمت اسب از آنندراج).
از در گوشت دل حسرت نصیبان خسته است
راه گردنگاه رخ را این حرامی بسته است.
محسن تأثیر (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 30000گزی جنوب خاوری شاه آباد و 7000گزی قلعۀ چقاجنگه. هوای آنجا سردسیر و دارای 471 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه راوند تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و عده ای از گله داران گرمسیر به شیروان چرداول میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ)
جای برآمدن. جای خروج. جای بروز.
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
جای دمیدن، سرنای و بوق و امثال آن که در آن دمند، مطلع. (یادداشت مؤلف) ، رستنگاه
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
محل وزیدن. مهب. جای وزیدن باد و هوا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نشستنگاه هرکسی. (ناظم الاطباء). نشستنگاه. (رشیدی) (برهان) (آنندراج) ، تخت پادشاهان خصوصا. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
مسرعان. قاصدان. پیکان. نامه بران: صاحب خبر و برید... نایبان داشتی در همه ممالک و بریدگان و مسرعان بسیار تا از همه جوانب آنچه رفتی و تازه گشتی معلوم او می گردانیدندی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرینگاه
تصویر سرینگاه
جای نشست نشستنگاه محل جلوس، تخت سریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنگاه
تصویر گردنگاه
راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آنرا گردنه نیز خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدگان
تصویر بریدگان
قاصدان، پیکان، نامه بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآمدنگاه
تصویر برآمدنگاه
مشرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرینگاه
تصویر سرینگاه
نشستگاه، محل جلوی، تخت، سریر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریدن راه
تصویر بریدن راه
((بُ دَ نِ))
راهزنی، دزدی، قطع طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برونگاه
تصویر برونگاه
محل صدور، مخرج
فرهنگ واژه فارسی سره
زمان چیدن و تراشیدن پشم گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی