جدول جو
جدول جو

معنی برگو - جستجوی لغت در جدول جو

برگو
(بَ)
دهی است از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنۀ آن 155 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و باغات میوه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزو
تصویر برزو
(پسرانه)
بلند قامت، بلند بالا، کنایه از عظمت، پسر سهراب و نوه رستم دستان، نام پسر سهراب پسر رستم زال (نگارش کردی: بهرزو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از براو
تصویر براو
(پسرانه)
زمینی که بوسیله چشمه یا رودخانه آبیاری شود (نگارش کردی: بهراو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برگش
تصویر برگش
(پسرانه)
سینی، طبق (نگارش کردی: بهرگهش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برکو
تصویر برکو
(پسرانه)
خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ (نگارش کردی: بهرک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برگه
تصویر برگه
برگ، برگ مانند، چیزی که شبیه برگ باشد، تکه های بریده شده از هلو یا زردآلو که آن ها را در آفتاب خشک کنند، نشانه و نمونۀ مال، تکه ای از اموال دزدیده شده که در نزد کسی پیدا شود، تکۀ کوچک کاغذ برای یادداشت، فیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگس
تصویر برگس
برگست، پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، پرگس، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرگو
تصویر مرگو
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، عصفور، چکوک، ونج، بنجشک، مرکو، چتوک، چغک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگو
تصویر بنگو
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگو
تصویر بدگو
بدزبان، بددهان، کسی که دشنام می دهد و حرف زشت می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برغو
تصویر برغو
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، صور برای مثال آه سحر از نایژۀ صبح برآمد / بی جان به هوا چون نفس از لولۀ برغو (آذری- مجمع الفرس - برغو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنو
تصویر برنو
پرنیان، نوعی پارچۀ ابریشمی منقش، دیبای منقش، حریر نازک، پرنون، پرنو، برنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
کسی که بسیار حرف بزند، بسیار گوی، پرچانه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
عمارت و قصر. (آنندراج). بنا و عمارت. (ناظم الاطباء). در مآخذ دیگر که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از برگت
تصویر برگت
انجیر معابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگو
تصویر سرگو
ذرت خوشه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگه
تصویر برگه
مانند برگ، تکه کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغو
تصویر برغو
بوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدگو
تصویر بدگو
آنکه فحش وزشت میگوید، بددهن، بدزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براو
تصویر براو
علیه کسی، بزیان کسی، بزبان کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرگو
تصویر آرگو
فرانسوی زبان زرگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگو
تصویر بنگو
اسپغول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگو
تصویر مرگو
گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگو
تصویر مرگو
((مَ))
گنجشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برغو
تصویر برغو
((بُ))
بوق، شاخ میان تهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگه
تصویر برگه
((بَ گِ))
مجازاً قطعه کاغذ یا مقوا برای نوشتن یادداشت، مدرک، میوه گوشتالوی هسته دار که هسته آن را بیرون آورده آن را خشک کنند، فرم (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرگو
تصویر آرگو
زبان زرگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برگه
تصویر برگه
فیش، ورق، صفحه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
Chatterer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
болтун
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
Schwätzer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
балака
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
gadula
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
喋喋不休的人
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرگو
تصویر پرگو
tagarela
دیکشنری فارسی به پرتغالی