جدول جو
جدول جو

معنی برگرفته - جستجوی لغت در جدول جو

برگرفته
مشتق، ماخوذه، اقتباس
تصویری از برگرفته
تصویر برگرفته
فرهنگ واژه فارسی سره
برگرفته
برداشته شده، ربوده
تصویری از برگرفته
تصویر برگرفته
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته
برداشته شده، نواخته، پرورده، برای مثال چون قطره بر گرفتۀ خود را جهان سلیم / بر آسمان رساند و از کف رها کند (سلیم - لغتنامه - برگرفته)، بالابرده شده
تصویری از برگرفته
تصویر برگرفته
فرهنگ فارسی عمید
برگرفته
((~. گِ رِ تِ))
برداشته شده، ربوده، رانده، محو شده
تصویری از برگرفته
تصویر برگرفته
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگرفتن
تصویر برگرفتن
بر داشتن چیزی، گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگرفته
تصویر سرگرفته
آنچه که سر آنرا گرفته باشند شمع سر گرفته، مبتلی به درد سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوگرفته
تصویر بوگرفته
بوبرداشته، بدبو، گندیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرگرفته
تصویر سرگرفته
آغاز شده، در گیر شده، آنچه سرش گرفته و برداشته باشند، شمعی که فیتیله اش را زده و اصلاح کرده باشند، برای مثال آن شمع سرگرفته دگر چهره بر فروخت / و این پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت (حافظ - ۱۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگرفتن
تصویر برگرفتن
((~. گِ رِ تَ))
برداشتن، از جایی به جایی نقل کردن، جدا کردن، منشعب کردن، آغاز کردن، دور کردن، ربودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برآشفته
تصویر برآشفته
عصبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازرفته
تصویر بازرفته
بازگشته، برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
در آمده بدرون رفته، شانه خالی کرده، پاره شده تغییر یافته: کف فرش در رفته است، منهای مفروق: خرج در رفته دو هزار ریال برایش باقی مانده
فرهنگ لغت هوشیار
برگشته برگردیده، برگردانیده، پیچیده، سوراخ کرده سفته، تحمل کرده تاب آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگاشته
تصویر برگاشته
برگردانیده، برگردانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآشفته
تصویر برآشفته
خشمگین، عصبانی، خشمناک، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
برگردیده، برگشته، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر رفتن
تصویر بر رفتن
بالا رفتن، به بالا بر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر گرفتن
تصویر بر گرفتن
گرفتن، برداشتن، برداشتن چیزی از روی زمین، ستردن یا برداشتن چیزی از جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگرفته
تصویر ناگرفته
گرفته ناشده، آزاد، غیر مقید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
((~. تِ))
برگشته، پیچیده، تاب آورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درگرفتن
تصویر درگرفتن
((دَ گِ رِ تَ))
تأثیر کردن، اثر کردن، روشن شدن، شعله ور شدن، در پیش گرفتن، آغاز کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرورفته
تصویر فرورفته
ویژگی آنچه سطح آن گود شده باشد، کنایه از گذشته، سپری شده، برای مثال نه از آن روز فرورفتۀ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی - ۸۳)، کنایه از مستغرق، مشغول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بررسته
تصویر بررسته
گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگفتن
تصویر برگفتن
شرح دادن، باز گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بررسته
تصویر بررسته
روییده، رسته، کنایه از واقعی، طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگرفته
تصویر نگرفته
بچنگ نیفتاده، بدام نیفتاده، آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگشته
تصویر برگشته
((~. گَ تِ))
نابود شده، زیر و زبر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگشته
تصویر برگشته
برگردیده، سرنگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بررفت
تصویر بررفت
پریشان حواس، تفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برفته
تصویر برفته
در گذشته، متوفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفته
تصویر گرفته
به دست آمده، ستانده شده، کنایه از تیره، کنایه از افسرده، دلتنگ، کنایه از خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفته
تصویر گرفته
گرفتار، مجذوب، مفتون، مبتلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفته
تصویر گرفته
((گِ رِ تِ))
به دست آمده، اندوهگین، دلتنگ
فرهنگ فارسی معین