- برسرآمدن
- غلبه یافتن، بر چیزی برتری یافتن
معنی برسرآمدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بانتها رسیدن تمام شدن، مردن در گذشتن، جوش کردن بغلیان آمدن
استقبال
غلبه یافتن پیروز شدن، زیادتی یافتن رجحان یافتن
سرآمدن، به انتها رسیدن
برتری یافتن، پیروزی یافتن، غلبه یافتن، افزونی یافتن
کفایت کردن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
کفایت کردن، کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
بالا آمدن، ظاهر شدن پدید گشتن، طلوع کردن (خورشید و ستاره)، برجستگی یافتن ور آمدن، ورم کردن، طول کشیدن: دو هفته برنیامد که
به آخر رسیدن، متقضی شدن
((~. مَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
بالا آمدن، طلوع کردن، طول کشیدن، بالغ شدن، روا شدن، حاصل شدن 7- گذشتن، توان مقابله و رویارویی داشتن