از سر به زمین افتادن. لغزیدن بطرف زمین. در اصطلاح امروز، سکندری رفتن. (فرهنگ لغات و اصطلاحات مثنوی). کب. به سر درآمدن: گفت من بسیار میافتم برو در گریوه وْ راه و در بازار و کو خاصه از بالای کُه تا زیر کوه در سر آیم هر زمانی از شکوه در سر آیم هر دم وزانو زنم پوز و زانو زآن خطا پرخون کنم. مولوی