پاشیدن. افشاندن. به پایین ریختن و پخش کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بیرون ریختن: چنگ در بر گرفت و خوش بنواخت از دو پسته فروفشاند شکر. فرخی. گوهر ز دهن فروفشاندی بر تارک تاج او نشاندی. نظامی. ، ریختن و افشاندن گرد و خاک ازروی چیزی: گرد لشکر فروفشاند همی زآن سمن زلفکان لاله سپر. فرخی
پاشیدن. افشاندن. به پایین ریختن و پخش کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بیرون ریختن: چنگ در بر گرفت و خوش بنواخت از دو پسته فروفشاند شکر. فرخی. گوهر ز دهن فروفشاندی بر تارک تاج او نشاندی. نظامی. ، ریختن و افشاندن گرد و خاک ازروی چیزی: گرد لشکر فروفشاند همی زآن سمن زلفکان لاله سپر. فرخی