جدول جو
جدول جو

معنی پر افشاندن

پر افشاندن
بال و پر زدن مرغ
کنایه از ترک کردن کاری به سبب عجز از آن، تسلیم شدن
تصویری از پر افشاندن
تصویر پر افشاندن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پر افشاندن

سر افشاندن

سر افشاندن
سر انداختن. جدا کردن و بریدن و قطع کردن سر
لغت نامه دهخدا

گرد افشاندن

گرد افشاندن
پاک کردن غبار چیزی را، پاک کردن تمیز کردن: گیتی امید باقبال تو میدارد که از او گرد بشمشیر بیفشانی. (ناصر خسرو)، صیقلی کردن: پیاپی بیفشان از آیینه گرد که صیقل نگیرد چو زنگار گرد. (بوستان)
فرهنگ لغت هوشیار

گل افشاندن

گل افشاندن
گل افشاندن بر. گل پاشیدن بر گل ریختن بر: بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

گهر افشاندن

گهر افشاندن
فرو ریختن گوهر نثار کردن جواهر: جهان آفرین را همی خواندند بران موبدان گوهر افشاندند
فرهنگ لغت هوشیار

عرق افشاندن

عرق افشاندن
مرادف عرق ریختن. (آنندراج). خوی ریختن:
عرق افشاندی از رخ آب شد دلهای مشتاقان
قیامت میشود چون انجم از افلاک می ریزد.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

شکر افشاندن

شکر افشاندن
شکر فشاندن. شکر پاشیدن. شکر ریختن. (یادداشت مؤلف) ، سرود خوش خواندن. خنیاگری کردن بنکوئی. نوای جانبخش ساز سر کردن، نواهای دل انگیز و نغمه های شیرین نواختن:
سمعها پر سماع داودیست
کز سر زخمه شکّر افشانده ست.
خاقانی.
، شیرین سخنی کردن. و رجوع به شکرافشانی شود
لغت نامه دهخدا