- براض
- اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
معنی براض - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندک، آبتک کمینه فرو نشست آب در رود یا تالاب
خوان بزرگ: پشمباف پرندباف
بیزاری کینه توزی
شیر، سفیدی
درخشان، درخشنده
جمع برصه، دیو جاها ریگستان ها
برازندگی وزیبائی، آراستگی
یخچال
اعمال نیک و خیرات
پاک، بیزار
بواسطه، بعلت، جهت
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
علیه کسی، بزیان کسی، بزبان کسی
برنده قاطع برا
ماهی نوکدار از آبزیان
اسب تیزرو، اسب اصیل
رگ زن
شیر درنده
اشنان فروش، آهک پز
برازیدن، زیبایی، نیکویی
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
غایط، سرگین، مدفوع، بغاز
برق دار، درخشان، تابان، بسیار درخشنده
به منظور، با این هدف که، به علت، به سبب، برای اختصاص دادن چیزی به کار می رود مثلاً این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است، در ازای، در برابر، نسبت به، به خاطر مثلاً برایش می میرد
در روایات اسلامی، اسبی بال دار با صورتی مانند انسان که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد، کنایه از اسب تندرو
نوعی دفتر دراز که از عرض باز می شود، دفتر شعر، جنگ، کتاب دعا، مقابل سواد، نوشتۀ پاک نویس شده، مقابل سواد، سفیدی
کرانه، نیزه، شکاف
عارف به فرائض
پاداش دادن، بازرگانی باوام
((بَ یِ))
فرهنگ فارسی معین
به علت، به سبب، به جهت (تعلیل را رساند)، به خاطر، به منظور (در بیان هدف و مقصود از چیزی)، در برابر (در بیان برابری و تقابل ارزش و مقدار چیزی)، در مدت زمان، به مدت، نسبت به (در بیان رابطه و نسبت میان دو امر)