معنی برام
- برام(پسرانه)
- خوشبو (نگارش کردی: بهرام)
واژههای مرتبط با برام
برام
- برام
- جَمعِ واژۀ بَرَمَه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). شکوفه و بر درخت پیلو و عضاه. (آنندراج).
برام
- برام
- قراد. (اقرب الموارد). کنه. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). ج، ابرمه. (منتهی الارب) (آنندراج). کنۀ اسب، وحشی دور از مطلب. (یادداشت مؤلف). بی سواد و عامی. (فرهنگ فارسی معین)
برسم
- برسم
- فطیر
ابرام
- ابرام
- در امری پافشاری کردن
بسام
- بسام
- خندرو
بریم
- بریم
- سپیده دم، گروزه (جماعت مردم)، افسون، گله بزو میش
برهم
- برهم
- با همدیگر، با هم، با یکدیگر
آرام
- آرام
- ساکت، آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
برزام
- برزام
- نام جد مانی
