معنی بیاض - فرهنگ فارسی عمید
معنی بیاض
- بیاض
- نوعی دفتر دراز که از عرض باز می شود، دفتر شعر، جنگ، کتاب دعا، مقابل سواد، نوشتۀ پاک نویس شده، مقابل سواد، سفیدی
تصویر بیاض
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بیاض
بیاض
- بیاض
- سفیدی، دفتر سفید که در آن چیزی ننوشته اند، دفتر بغلی، کتاب دعا
فرهنگ فارسی معین
بیاض
- بیاض
- سفیدی، سپیدی
متضاد: سواد، مسوده، پاکنویس
متضاد: مسوده، پیش نویس، چرک نویس، کتاب دعا، جنگ، سفینه، مجموعه، دفترچه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیاض
- بیاض
- شیر (منتهی الارب) ، سپیدی (منتهی الارب) (ناظم الاطبا) ، سفیدی، سپیدی (فرهنگ
فرهنگ گویش مازندرانی