- بدسگالی
- بدسگال بودن مقابل نیکو سگالی
معنی بدسگالی - جستجوی لغت در جدول جو
- بدسگالی
- بداندیشی، بدسگال بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوءنیت
بداندیش
خشکسالی
خشکسالی، سال کمیابی و گرانی خواربار، قحط سالی، تنگ سال، تنگ سالی
بداندیش، بدخواه، برای مثال تو نیکوروش باش تا بدسگال / نیابد به نقص تو گفتن مجال (سعدی۱ - ۱۳۳)
بداندیش بدخواه، بدگوی مقابل نیکو سگال
سرکشی، نافرمانی
منسوب به بنگال. آنچه مربوط به بنگال باشد، از مردم بنگال اهل بنگال، زبانی که مردم بنگال بدان تکلم کنند و آن آمیخته ایست از هندی فارس و عربی
زشترویی مقابل خوشگلی
نیلوفر صحرایی
گیاهی با ساقه های باریک، دراز و زرد رنگ که معمولاً در نیزارها و آب های ایستاده می روید، عشقه
از مردم بنگال، زبانی از شاخۀ زبان های هند و ایرانی که مخلوطی از هندی، فارسی و عربی است و در بنگال رایج است، مربوط به بنگال مثلاً برنج بنگالی
زشتی، زشت رویی