بدبختی. تیره بختی. بدروزگاری: همان بند بلا بر هم شکستم وز آن زندان بدروزی بجستم. (ویس و رامین). بدان زاری و بدروزی همی گشت چو ماهی چند بر رفتنش بگذشت. (ویس و رامین). به بدروزی و تنهایی بمیرد پس آنگه دشمنش جایش بگیرد. (ویس و رامین). علم کز بهر حشمت آموزی حاصلش رنج دان و بدروزی. سنایی
بدبختی. تیره بختی. بدروزگاری: همان بند بلا بر هم شکستم وز آن زندان بدروزی بجستم. (ویس و رامین). بدان زاری و بدروزی همی گشت چو ماهی چند بر رفتنش بگذشت. (ویس و رامین). به بدروزی و تنهایی بمیرد پس آنگه دشمنش جایش بگیرد. (ویس و رامین). علم کز بهر حشمت آموزی حاصلش رنج دان و بدروزی. سنایی
دهی از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنه 446 تن. آب از سیمین رود. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و چوب. شغل اهالی آن زراعت، گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنه 446 تن. آب از سیمین رود. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و چوب. شغل اهالی آن زراعت، گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شهری است از قسمت غربی سرقسطه از نواحی اندلس شرق واقع در قسمت شرقی قرطبه نزدیک سرزمین فرنگ... و اکنون این شهر در دست فرنگیان است و دارای وسعت و قلاعی است. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). و چنانکه صاحب قاموس الاعلام ترکی می نویسد در حال حاضر قصبه ای بنام ’داروسه’ در جنوب غربی سرقسطه موجود است و دور نیست که همان قصبه باشد. مؤلف حلل السندسیه بنقل از یاقوت درباره شهر ’سالم’ گوید: شهری است به اندلس پیوسته به اعمال باروشه و در حاشیه آمده: گمان میکنم باروشه تصحیف اروشه باشد و این شهر را در نزد اسپانیاییها اریزه نامند و من از استاد محقق سید علال فاسی نیای فهری درین باره پرسیدم، وی چنین پاسخ داد: اریزه یا اریسه بعید نیست همان باروشه باشد، چه در دایره المعارف بستانی چنین است: اریزه شهری است به اسپانیاهفتاد میل بطرف جنوب غربی از سرقسطه دور است. آنگاه متن گفتار یاقوت را درباره باروشه نقل کند و گوید بعقیدۀ من اریسه (اگر چه نمیتوانم محل آن را تعیین کنم) بهمین صورت در نزد عرب معروف به وده و تحریف نشده است زیرا تاریخ نام دو شخص را که به اریسی خوانده میشدند برای ما حفظ کرده است: یکی ابوعبداﷲ محمدبن...اریسی معروف به جزایری شاعر شهیر... و دوم نیای وی محمد بن احمد اریسی. پس ظن غالب این است که این خاندان منسوب بشهر اریسه باشند. (الحلل السندسیه ج 2 ص 84)
شهری است از قسمت غربی سرقسطه از نواحی اندلس شرق واقع در قسمت شرقی قرطبه نزدیک سرزمین فرنگ... و اکنون این شهر در دست فرنگیان است و دارای وسعت و قلاعی است. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). و چنانکه صاحب قاموس الاعلام ترکی می نویسد در حال حاضر قصبه ای بنام ’داروسه’ در جنوب غربی سرقسطه موجود است و دور نیست که همان قصبه باشد. مؤلف حلل السندسیه بنقل از یاقوت درباره شهر ’سالم’ گوید: شهری است به اندلس پیوسته به اعمال باروشه و در حاشیه آمده: گمان میکنم باروشه تصحیف اروشه باشد و این شهر را در نزد اسپانیاییها اریزه نامند و من از استاد محقق سید علال فاسی نیای فهری درین باره پرسیدم، وی چنین پاسخ داد: اریزه یا اریسه بعید نیست همان باروشه باشد، چه در دایره المعارف بستانی چنین است: اریزه شهری است به اسپانیاهفتاد میل بطرف جنوب غربی از سرقسطه دور است. آنگاه متن گفتار یاقوت را درباره باروشه نقل کند و گوید بعقیدۀ من اریسه (اگر چه نمیتوانم محل آن را تعیین کنم) بهمین صورت در نزد عرب معروف به وده و تحریف نشده است زیرا تاریخ نام دو شخص را که به اریسی خوانده میشدند برای ما حفظ کرده است: یکی ابوعبداﷲ محمدبن...اریسی معروف به جزایری شاعر شهیر... و دوم نیای وی محمد بن احمد اریسی. پس ظن غالب این است که این خاندان منسوب بشهر اریسه باشند. (الحلل السندسیه ج 2 ص 84)
بدخلق. کج خلق. بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. (از یادداشتهای مؤلف) ، بدمزاج. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء)
بدخلق. کج خلق. بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. (از یادداشتهای مؤلف) ، بدمزاج. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء)
خطی که خوب خوانده نشود. (آنندراج) : جوهر از تیغ زبان شد ریخت تا دندان مرا گفتگو شد همچو سطر بی نقط بدخوان مرا. محمدرفیع واعظ (از آنندراج) ، ناقلا. (یادداشت مؤلف)
خطی که خوب خوانده نشود. (آنندراج) : جوهر از تیغ زبان شد ریخت تا دندان مرا گفتگو شد همچو سطر بی نقط بدخوان مرا. محمدرفیع واعظ (از آنندراج) ، ناقلا. (یادداشت مؤلف)
بدباطن. بداندیش. رجوع به مادۀ بعد شود، نموده شدن. ظاهر شدن: گر در عیار نقد ترا بر محک زنند بسیار زر که مس بدر آید بامتحان. سعدی. ، دخول. (یادداشت مؤلف). به درون آمدن: دهقان بدرآید و فراوان نگردشان تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان. منوچهری (از یادداشت مؤلف). - از کاربدرآمدن، از عهدۀ آن برآمدن: مفرمای کاری بدان کارگر کز آن کار نتواند آمد بدر. (گرشاسب نامه)
بدباطن. بداندیش. رجوع به مادۀ بعد شود، نموده شدن. ظاهر شدن: گر در عیار نقد ترا بر محک زنند بسیار زر که مس بدر آید بامتحان. سعدی. ، دخول. (یادداشت مؤلف). به درون آمدن: دهقان بدرآید وَ فراوان نگردْشان تیغی بکشد تیز و گلو باز بردْشان. منوچهری (از یادداشت مؤلف). - از کاربدرآمدن، از عهدۀ آن برآمدن: مفرمای کاری بدان کارگر کز آن کار نتواند آمد بدر. (گرشاسب نامه)
امت. (لغت نامۀ اسدی). ج، برروشنان. برروشن (از: بر بمعنی ب یا بمعنی عالی و بلند و رفیع + روشن، روش، بمعنی رفتار) و معنی مجموع یعنی اینکه بر صراط مستقیم و دین حق است یا اینکه بر دینی عالی تر و درست است و اینکه بعضی گمان برده اند برروشن مصحف بدروشن و بمعنی گنه کار است بر اساسی نیست چه این کلمه تنها در شعر دقیقی آمده است و شاهد بیشتری برای آن به دست نیست و همه صوری که برای کلمه حدس زده اند و همه را هم صاحب برهان ضبطکرده نیز اساسی ندارد. جزء اول این کلمه بر یا پر است و هیچیک از آن صور با دال نیست و دیگر اینکه همه آن صورتها بمعنی امت گفته اند نه گناهکار. (یادداشت مؤلف). کلمه از ’بر’ بمعنی به یا علی برای استعلاء وروشن اسم مصدر از رفتن است، بمعنی آنان که برراه و براه اند مقابل بیراه و گمراه یا آنان که برراه بهتر و برترند مثل ارتودوکس مسیحیان فریوری و فریور کیش. پاکدینان یعنی مذهبی بهتر از دینی و مجازاً شاعر آن را بمعنی مسلمین آورده است نه بمعنی امت. (یادداشت مؤلف). مسلمان. آنکه براه یا برراه نیک است یا آنکه برراه برتر است. امتی برراه راست. حنیف: شفیع باش بر شه مرا بدین زلت چو مصطفی بردادار برروشنان را. دقیقی. و رجوع به برروشنان شود
امت. (لغت نامۀ اسدی). ج، برروشنان. برروشن (از: بر بمعنی ب ِ یا بمعنی عالی و بلند و رفیع + روشن، روش، بمعنی رفتار) و معنی مجموع یعنی اینکه بر صراط مستقیم و دین حق است یا اینکه بر دینی عالی تر و درست است و اینکه بعضی گمان برده اند برروشن مصحف بدروشن و بمعنی گنه کار است بر اساسی نیست چه این کلمه تنها در شعر دقیقی آمده است و شاهد بیشتری برای آن به دست نیست و همه صوری که برای کلمه حدس زده اند و همه را هم صاحب برهان ضبطکرده نیز اساسی ندارد. جزء اول این کلمه بر یا پر است و هیچیک از آن صور با دال نیست و دیگر اینکه همه آن صورتها بمعنی امت گفته اند نه گناهکار. (یادداشت مؤلف). کلمه از ’بر’ بمعنی به یا علی برای استعلاء وروشن اسم مصدر از رفتن است، بمعنی آنان که برراه و براه اند مقابل بیراه و گمراه یا آنان که برراه بهتر و برترند مثل ارتودوکس مسیحیان فریوری و فریور کیش. پاکدینان یعنی مذهبی بهتر از دینی و مجازاً شاعر آن را بمعنی مسلمین آورده است نه بمعنی امت. (یادداشت مؤلف). مسلمان. آنکه براه یا برراه نیک است یا آنکه برراه برتر است. امتی برراه راست. حنیف: شفیع باش بر شه مرا بدین زلت چو مصطفی بردادار برروشنان را. دقیقی. و رجوع به برروشنان شود
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 33هزارگزی شمال باختری نورآبادو 9هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه واقعست. سرزمینی است تپه ماهوری و سردسیر و دارای 300 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه سار و محصولش غلات، لبنیات و پشم و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ مظفروند هستند و در ساختمان و چادر زندگی میکنند و عده ای برای علوفۀ احشام بگرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 33هزارگزی شمال باختری نورآبادو 9هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه واقعست. سرزمینی است تپه ماهوری و سردسیر و دارای 300 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه سار و محصولش غلات، لبنیات و پشم و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ مظفروند هستند و در ساختمان و چادر زندگی میکنند و عده ای برای علوفۀ احشام بگرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)