جدول جو
جدول جو

معنی بددرون

بددرون
(بَدْ، دَ)
بدباطن. بداندیش. رجوع به مادۀ بعد شود، نموده شدن. ظاهر شدن:
گر در عیار نقد ترا بر محک زنند
بسیار زر که مس بدر آید بامتحان.
سعدی.
، دخول. (یادداشت مؤلف). به درون آمدن:
دهقان بدرآید و فراوان نگردشان
تیغی بکشد تیز و گلو باز بردشان.
منوچهری (از یادداشت مؤلف).
- از کاربدرآمدن، از عهدۀ آن برآمدن:
مفرمای کاری بدان کارگر
کز آن کار نتواند آمد بدر.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا