- بدرو
- ستور بد راه، ستور باری اسب باری
معنی بدرو - جستجوی لغت در جدول جو
- بدرو
- بدراه، اسبی که بد راه می رود، آنکه به راه خطا می رود، بدآیین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد رفتار
تیره روز بد روزگار مقابل نیک روز بهروز
وداع، ترک، خداحافظی
کسی که روش بد دارد، بدرفتار
وداع، خداحافظی
بدرود گفتن: بدرود کردن، وداع کردن، ترک کردن، واگذاشتن
بدرود گفتن: بدرود کردن، وداع کردن، ترک کردن، واگذاشتن
حصار
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
بادرنجبویه
حصار، دیوار
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
آنکه فحش وزشت میگوید، بددهن، بدزبان
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
بدسرشت، بدطینت، بدگهر، بدآغاز، بدذات
بی ادب وتند خو
باره، دیوار قلعه، حصار
بداصل، بد ذات، بدطینت
بدخلق، تندخو، بی ادب، بدخیم
چیزی که بوی بد می دهد، گندیده، بویناک
نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادروج، بورنگ، بوینگ، ترۀ خراسانی
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادر، باد دژنام، بادژ، سرخ باد
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادشنام، بادر، باد دژنام، بادژ، سرخ باد
بادرنگبویه، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی دندانه دار، گل های بنفش و شاخه های باریک که گل آن مصرف دارویی دارد و برای عطرسازی هم به کار می رود، ترنگان، ترنجان، بادرونه، بادرویه، بادرنجبویه
بدزبان، بددهان، کسی که دشنام می دهد و حرف زشت می زند
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
کیسه ای که در آن ده هزار درهم می گذاشتند، کیسۀ زر، همیان، بدر
ویژگی خانۀ تابستانی که از هر طرف باد در آن درآید، دریچه، منفذ، گذرگاه باد، بادگیر، بادخن
دیوار، قلعه، حصار
Fetid, Foulsmelling
зловонный , воняющий
übelriechend
смердючий
śmierdzący