معنی بدرو
- بدرو (گُ نَنْ دَ / دِ)
- ستور بدراه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). بدرفتار. (آنندراج). بدرونده. ناخوش رفتار. (صفت شخص و حیوان). بداخلاق:
چو بخت شهنشاه بدرو شود
از ایدر سوی چشمۀ سو شود.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2094).
ز دانا بدروی دانش پذیرد
چو شمعی کان ز شمعی نور گیرد.
ناصرخسرو.
