جدول جو
جدول جو

معنی بدرشین - جستجوی لغت در جدول جو

بدرشین
(بَ رَ)
نوعی لباس بلند که کشیشان در کلیسا پوشند. بطرشین. بطرشیل.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بورچین
تصویر بورچین
(دخترانه)
غزال، مرغابی ماده (نگارش کردی: بورچین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوشین
تصویر باوشین
(دخترانه)
پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوهشن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارسین
تصویر بارسین
(پسرانه)
زاده خدای ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدروشی
تصویر بدروشی
بدرفتاری، بدخویی کردن با مردم، بدکاری، بدکرداری، بدروشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بدکیش، گمراه، ملحد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارگین
تصویر بارگین
پارگین، گودالی که آب های کثیف و گندیده در آن جمع می شود، منجلاب، گندآب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلدرچین
تصویر بلدرچین
پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمان، سمانه، کرک، کراک، سلویٰ، بدبده، ورتیج، وشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدگزین
تصویر بدگزین
آنکه چیز بدی را بگزیند، هر چیز بد که کسی برگزیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنشان
تصویر بدنشان
دارای صفات بد، بداصل، بدکار، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
نامی است که در شیراز به بادامک دهند
لغت نامه دهخدا
(گُ)
که بد نشیند. بدنشیننده:
مثال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
که چشم بد بقدر نقش باشد در کمین اینجا.
صائب (از آنندراج).
بگذر ز قمار بوسه بازی
اینجاست که نقش بدنشین است.
کلیم (از آنندراج).
و رجوع به نشستن و مشتقات آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارگین
تصویر بارگین
پارگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بد اخلاق، بدخوی وکافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشیدن
تصویر درشیدن
روشنائی دادن، درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلدرچین
تصویر بلدرچین
پرنده ایست وحشی و حلال گوشت که در بوته های گندم لانه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنشان
تصویر بدنشان
بدکار، بداصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلدرچین
تصویر بلدرچین
((بَ یا بِ دَ))
بدبدک، سلوی، کرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
Worst
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
pire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
terburuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
แย่ที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
slechtste
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
schlechteste
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
peggiore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
pior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
最糟的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
najgorszy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
найгірший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
худший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
सबसे बुरा
دیکشنری فارسی به هندی