معنی بدگزین - فرهنگ فارسی عمید
معنی بدگزین
- بدگزین
- آنکه چیز بدی را بگزیند، هر چیز بد که کسی برگزیند
تصویر بدگزین
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بدگزین
بد گزین
- بد گزین
- آنکه بد انتخاب کند کسی که بطور بدی اشیا را پسند کند، بد انتخاب شده بد پسند شده مقابل به گزین
فرهنگ لغت هوشیار
بدزین
- بدزین
- اسبی که هنگام زین کردن رام نباشد و سرکشی کند:
مرا در زیر ران اندر کمیتی
نه بدنعل و نه بدزین و نه توسن.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
بد بین
- بد بین
- کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
فرهنگ لغت هوشیار