بدیع ها، تازه ها، نوها، شگفت ها، موجد و مبتدع ها، در علوم ادبی علومی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند، جمع واژۀ بدیع
بدیع ها، تازه ها، نوها، شگفت ها، موجد و مبتدع ها، در علوم ادبی علومی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند، جمعِ واژۀ بدیع
چیزهای تازه و نادر و عجیب. (ناظم الاطباء). تازه ها. نوباوه ها. نوپدیدکرده ها. نوآورده ها: از هر صنایعی که بخواهی بر او اثر وز هر بدایعی که بجویی برونشان. فرخی. و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (کلیله و دمنه). می اندیشم که بلطایف حیل و بدایع تمویهات گرد این غرض درآیم. (کلیله و دمنه). ابوالنصر... عتبی در تحریر و تقریر این کتاب (تاریخ یمینی) سحر حلال نموده است و بدایع اعجاز اظهار کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 10). این کلمات از حکم و بدایع سخن امام ابوالطیب است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 250). در کتاب لطایف الاّداب از تصنیف عتبی نوادر اخبار و بدایع خطب و اشعار او (ابو جعفر محمد) بعضی مسطور است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 263). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصور است. (جهانگشای جوینی) ، بی اعتدالی. (ناظم الاطباء)
چیزهای تازه و نادر و عجیب. (ناظم الاطباء). تازه ها. نوباوه ها. نوپدیدکرده ها. نوآورده ها: از هر صنایعی که بخواهی بر او اثر وز هر بدایعی که بجویی برونشان. فرخی. و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (کلیله و دمنه). می اندیشم که بلطایف حیل و بدایع تمویهات گرد این غرض درآیم. (کلیله و دمنه). ابوالنصر... عتبی در تحریر و تقریر این کتاب (تاریخ یمینی) سحر حلال نموده است و بدایع اعجاز اظهار کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 10). این کلمات از حکم و بدایع سخن امام ابوالطیب است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 250). در کتاب لطایف الاَّداب از تصنیف عتبی نوادر اخبار و بدایع خطب و اشعار او (ابو جعفر محمد) بعضی مسطور است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 263). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصور است. (جهانگشای جوینی) ، بی اعتدالی. (ناظم الاطباء)
رجوع به بدیع بلخی شود، مشکل پسند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (هفت قلزم) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج). که بصعوبت چیزی را پسندد. دیرپسند. دژپسند. دشوارپسند. (یادداشت مؤلف) : سخنانش را بر دیده همی نقش کنند بدپسندان همه بصره و آن بغداد. فرخی (از آنندراج). خاطر بدپسند من شاهی است بر عروسان مدحت تو غیور. مسعودسعد. اختیار مطعوم بر مطعوم نتیجۀ حرص جاهلان باشد و همه ناز و نعمت طلبیدن کار کاهلان... این مثل زآفتاب شهره تر است بدپسند از بدی نبهره تر است. (از مرزبان نامه)
رجوع به بدیع بلخی شود، مشکل پسند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (هفت قلزم) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج). که بصعوبت چیزی را پسندد. دیرپسند. دژپسند. دشوارپسند. (یادداشت مؤلف) : سخنانش را بر دیده همی نقش کنند بدپسندان همه بصره و آن بغداد. فرخی (از آنندراج). خاطر بدپسند من شاهی است بر عروسان مدحت تو غیور. مسعودسعد. اختیار مطعوم بر مطعوم نتیجۀ حرص جاهلان باشد و همه ناز و نعمت طلبیدن کار کاهلان... این مثل زآفتاب شهره تر است بدپسند از بدی نبهره تر است. (از مرزبان نامه)
یکی از نامهای باری تعالی. (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست. (از اقرب الموارد). نوآفرینندۀ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) : بدیعی که شخص آفریند ز گل روان و خرد بخشد و هوش و دل. سعدی (بوستان)
یکی از نامهای باری تعالی. (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست. (از اقرب الموارد). نوآفرینندۀ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) : بدیعی که شخص آفریند ز گل روان و خرد بخشد و هوش و دل. سعدی (بوستان)
جمع واژۀ ودیعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امانتها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ودیعه شود. - ودایع آفریدگار، رعایا. رعیت ها. (فرهنگ فارسی معین). ، جمع واژۀ ودیع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودائع شود
جَمعِ واژۀ ودیعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). امانتها. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ودیعه شود. - ودایع آفریدگار، رعایا. رعیت ها. (فرهنگ فارسی معین). ، جَمعِ واژۀ ودیع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودائع شود
منسوب به بدایه و آنان گروهی از غلاه روافض اند که بداء رادر مورد خدای متعال جایز می دانند. (از کتاب الانساب سمعانی ورق 68 الف). و رجوع به بداء و بدائیه شود، مشکل پسندی. دیرپسندی
منسوب به بدایه و آنان گروهی از غلاه روافض اند که بداء رادر مورد خدای متعال جایز می دانند. (از کتاب الانساب سمعانی ورق 68 الف). و رجوع به بداء و بدائیه شود، مشکل پسندی. دیرپسندی
بدایع. ج بدیعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جمع واژۀ بدیع. (یادداشت مؤلف). رجوع به بدایع و بدیعه شود، در ترکی بمعنی شاخ درخت است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، شمشیر. (از فردوس اللغات از غیاث اللغات و آنندراج)
بدایع. ج ِبدیعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جَمعِ واژۀ بدیع. (یادداشت مؤلف). رجوع به بدایع و بدیعه شود، در ترکی بمعنی شاخ درخت است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، شمشیر. (از فردوس اللغات از غیاث اللغات و آنندراج)