جدول جو
جدول جو

معنی بدیع

بدیع((بَ))
نو، تازه، دانشی که به بیان زیبایی های صنایع شعری می پردازد، عجیب، نادر
تصویری از بدیع
تصویر بدیع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با بدیع

بدیع

بدیع
تازه، نو، شگفت، موجد و مبتدع، نو بیرون آورنده، در علوم ادبی علمی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند
بدیع
فرهنگ فارسی عمید

بدیع

بدیع
نو بیرون آورنده. (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی. (منتهی الارب) (آنندراج). نوکننده. (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا

بدیع

بدیع
یکی از نامهای باری تعالی. (ناظم الاطباء). از اسماء باری تعالی است و معنی آن مبدع است زیرا که حضرت او بدیع است در نفس خود و برای او مثلی نیست. (از اقرب الموارد). نوآفرینندۀ آسمانها و زمینها. (مهذب الاسماء) :
بدیعی که شخص آفریند ز گل
روان و خرد بخشد و هوش و دل.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

بدیع

بدیع
ابتکاری، بکر، بی سابقه، تازه، خوب، خوش، طرفه، عجیب، نادره، نادیده، نو، نوظهور، نیکو
متضاد: کهنه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بقیع

بقیع
نام قبرستان مقدس در مدینه منوره میباشد، جائی که در آنجا درختان گوناگون از هر نوع باشد
فرهنگ لغت هوشیار