- بدایت
- آغاز اول چیزی ابتدا. یا محکمه بدایت. دادگاه شهرستان
معنی بدایت - جستجوی لغت در جدول جو
- بدایت
- آغاز، اول چیزی، اول کار
- بدایت ((بَ یَ))
- آغاز، اول چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسیار، کاملاً، تا آخرین درجه، بنهایت و بی اندازه
راهبرد، رهنمود، راهنمایی
التهاب کلیه
بداندیش
چیزهای نادر وعجیب
ناگاه درآمدن، بی اندیشه سخن گفتن، بی تامل نوشتن
صحرا نشینی، بادیه نشینی
آغاز کردن، ابتداء
صحرانشینی، بادیه گردی
راهنمایی کردن، راه راست نمودن
ناگاه درآمدن، ناگاه آمدن چیزی، بی تامل سخن گفتن، آشکار و واضح بودن
التهاب کلیه، مرضی که در اثر التهاب کلیه ها بروز می کند، این اسم از نام ریچارد برایت، پزشک انگلیسی، که در سال ۱۸۲۷ میلادی مطالعاتی دربارۀ این مرض به عمل آورده گرفته شده
بدیع ها، تازه ها، نوها، شگفت ها، موجد و مبتدع ها، در علوم ادبی علومی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند، جمع واژۀ بدیع
راهنمائی و ارشاد کردن و رهبری
بداندیش، بدخواه
Extemporaneousness
экспромт
Spontaneität
екс템поралізм
improwizacja
espontaneidade
estemporaneità
extemporaneidad
extemporanéité
spontaniteit
การแสดงสด