جدول جو
جدول جو

معنی بانماز - جستجوی لغت در جدول جو

بانماز
(نَ)
مرکّب از: با + نماز، نمازخوان. که نماز دارد. که نماز گزارد. آنکه همیشه نماز گزارد. آنکه نمازش هرگز ترک نشود. مقابل بی نماز.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارمان
تصویر بارمان
(پسرانه)
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تایماز
تصویر تایماز
(پسرانه)
بی نظیر، بی همتا، خطاناپذیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانواز
تصویر بانواز
(دخترانه)
باخبر ساختن مردم با صدای بلند (نگارش کردی: بانگهواز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانباز
تصویر جانباز
در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
بستن زخم یا اندام آسیب دیدۀ بدن با باند، باندپیچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازمان
تصویر بازمان
توقف، درنگ، آنچه از چیزی یا حاصل کاری برجا بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادنما
تصویر بادنما
وسیله ای برای تعیین جهت وزش باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برانداختن، سنجش، برآورد، تخمین
برانداز کردن: ورانداز، دید زدن، تخمین کردن، سنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی نماز
تصویر بی نماز
کسی که نماز نخواند، حائض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه، زن و فرزند، اهل خانه، برای مثال غریب اگرچه وزیر شه جهان باشد / همیشه میل دلش سوی خانمان باشد (ابن یمین - لغت نامه - خانمان)، خانه و اسباب خانه، اسباب زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانماز
تصویر جانماز
پارچۀ کوچکی که که در آن مهر و تسبیح می گذارند و هنگام خواندن نماز پیش روی خود پهن می کنند، سجاده
جانماز آب کشیدن: کنایه از زهد و تقوا نشان دادن و اظهار دین داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: با + نیاز،، که نیاز دارد، حاجتمند، (ناظم الاطباء)، نیازمند، برابر بی نیاز
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: با + ناز، که ناز دارد، نازدار، پرناز:
سمن بوی خوبان باناز و شرم
همه پیش کسری برفتند نرم،
فردوسی،
دلارای و بارای و باناز و شرم
سخن گفتنش خوب و آوای نرم،
فردوسی،
باناز وبی نیاز به بیداری و به خواب
بر تن حریر بودت و در گوش بانگ زیر،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از بینمازی
تصویر بینمازی
زنی که حائض باشد
فرهنگ لغت هوشیار
فرشی کوچک که بر کف اطاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند سجاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانمان
تصویر خانمان
خانه با اهل خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انمیاز
تصویر انمیاز
جدا گشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهماز
تصویر انهماز
فشرده شدن، همزه نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانباز
تصویر جانباز
کسی که با جان خود بازی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانساز
تصویر جانساز
خدا، آخشیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا نماز
تصویر جا نماز
سجاده، جامه ای که در آن مهر و تسبیح نهند برای نماز گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برانداز
تصویر برانداز
برآورده، تخمین
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که برای تعیین جهت وزش باد نصب کنند لوحه سبک گردانی که در اطراف یک محور عمودی میچرخد و آنرا برای تعیین جهت و سمت باد در محل مرتفعی نصب نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتمام
تصویر باتمام
بی کم و کاست از دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با مغز
تصویر با مغز
استوار، پرمغز، آکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازمان
تصویر بازمان
توقف، درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهماد
تصویر باهماد
اتحادیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشماق
تصویر باشماق
ترکی باشه نام جایی است ترکی کفش، دم پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالمال
تصویر بالمال
به فرجام مالا سرانجام عاقبت درنتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
نوارپیچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانماز
تصویر جانماز
((نَ))
فرشی کوچک که بر کف اتاق یا زمین گسترند و روی آن نماز گزارند، سجاده
جانماز آب کشیدن: تظاهر به پاکی و تقدس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانماز
تصویر جانماز
سجاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باهمان
تصویر باهمان
شرکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد