جدول جو
جدول جو

معنی بانداژ

بانداژ
بستن زخم یا اندام آسیب دیدۀ بدن با باند، باندپیچی
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بانداژ

بانداژ

بانداژ
زخم رو باز یا قسمتی از بدن را با نوار مخصوص بستن، باندپیچی (واژه فرهنگستان)
بانداژ
فرهنگ فارسی معین

بانداژ

بانداژ
زخم بندی، بستن جراحت و خستگی، خسته بندی، بستن زخم و عضو مجروح و شکسته، و رجوع به باند شود
لغت نامه دهخدا

باندار

باندار
آتشکده، (مهذب الاسماء)، آتشکدۀ گبران، و در دو نسخۀ خطی دیگر از مهذب الاسماء متعلق به کتاب خانه مؤلف بانذار آمده است، و رجوع به بانذار شود، قریه ای است از منبح در حوالی مدینه، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا