جدول جو
جدول جو

معنی بانتام - جستجوی لغت در جدول جو

بانتام
نام ایالتی در جزیره جاوه که مرکز آن بندر بانتام است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1221)
نام بندری است در جزیره جاوه، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1221)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانواز
تصویر بانواز
(دخترانه)
باخبر ساختن مردم با صدای بلند (نگارش کردی: بانگهواز)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایرام
تصویر بایرام
(پسرانه)
عید، جشن، ترکی شده پدرام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باستان
تصویر باستان
(پسرانه)
قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته (نگارش کردی: باستان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باهرام
تصویر باهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باستار
تصویر باستار
اشاره به شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم، فلان
باستار و بیستار: فلان و بهمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
بستن زخم یا اندام آسیب دیدۀ بدن با باند، باندپیچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باستان
تصویر باستان
کهنه، گذشته، دیرین، زمان قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
استوار، محکم، مدغم، ستوار، مرصوص، متأکّد، مستحکم، درواخ، حصین
پایدار، ویژگی آنچه زود فرسوده و نابود نشود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتظام
تصویر انتظام
در رشته کشیده شدن مروارید، منظم شدن، نظم داشتن، آراستگی، نظم و ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
مرکّب از: با + نام، نامدار، مشهور، (ناظم الاطباء)، شناخته، سرشناس، مقابل بی نام و گمنام، نبیه، نامور، معروف:
به گودرز گفت آن زمان پهلوان
که ای گرد بانام روشن روان،
فردوسی،
سرسندیان بود بنداوه نام
سواری سرافراز وبانام و کام،
فردوسی،
چون رکاب عالی به سعادت به بلخ رسد تدبیر گسیل کردن رسولی با نام از بهر عقد و عهد را کرده شود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 70)، اثر بزرگ این خاندان بانام مدروس گشتی، (تاریخ بیهقی)، یا فرزندی محتشم از فرزندان خویش فرستیم یا سالاری بانام، (تاریخ بیهقی)، و آثارهای خوش وی را (سوری را) به طوس هست، از آن جمله آنکه مشهدعلی بن موسی الرضا علیه السلام که بوبکر شهمرد کدخدای فائق الخادم خاصه آبادان کرده بود صوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود ... و به رباط فراوه و نسا نیز چیزهای با نام فرمود و بر جای است، (تاریخ بیهقی چ فیاض صص 513- 532)،
- کار بانام یا شغل بانام یا روز بانام، مهم، بزرگ، شاخص مشهور، پرآوازه: در روزگار مبارک این پادشاه لشکرها کشید و کارهای بانام کرد، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382)، وهر چند می براندیشم ولایتهای بانام بود در پیش ما، (ایضاً ص 73)، وی را به بغداد فرستاد به رسولی و به شغلی سخت تمام و بانام، (ایضاً ص 105)، ولاه قصدار و مکران و دیگران بسیار چیز آوردند و روزی بانام بگذشت، (ایضاً ص 275)، همه اعیان به مسجد آدینه حاضر آمدند وبسیار دینار و درم نثار کردند و کاری با نام رفت، (تاریخ بیهقی)، زیاده از پنجاه هزار درم زر و سیم و جامه یافتیم و روزی گذشت بانام، (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نام دانشمندی که در 1916 میلادی توانست حالت ’بین جنسی’ را در بعضی از جانوران از آنجمله سیموسفالوس و تولوس کشف کند، (از بیولوژی تألیف خبیری ج 1 ص 252)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بانداژ
تصویر بانداژ
نوارپیچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناکام
تصویر بناکام
ناچار، ناکام، برخلاف میل
فرهنگ لغت هوشیار
همگی بی کم وکاست کلا تماما: و جاولی مرعش و هرنوس و... را بالتمام تصرف گرفت. و تصدیقات همه ساله و غیره باید بالتمام به ثبت و خط صاحب توجیه. . برسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازتاب
تصویر بازتاب
انعکاس، درخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باستار
تصویر باستار
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با نام
تصویر با نام
سر شناس، مشهور، شناخته، معروف، نامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باتمام
تصویر باتمام
بی کم و کاست از دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
پایدار، استوار و ثابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدانجام
تصویر بدانجام
بدفرجام، بدعاقبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
کینه کشیدن از کسی، کینه توزی، سزای کار بد را دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتظام
تصویر انتظام
نظم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتحام
تصویر انتحام
آهنگیدن، دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجام
تصویر انتجام
به سر آمدن گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باستان
تصویر باستان
کهنه، قدیم، دیرینه، کهن، زمان گذشته، ضد نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتظام
تصویر انتظام
((اِ تِ))
در رشته کشیدن مروارید، نظم گرفتن، ترتیب، نظم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
((اِ تِ))
کینه کشیدن، خونخواهی، کینه توزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با تمام
تصویر با تمام
با همه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انتقام
تصویر انتقام
تلافی، کین خواهی، ریمنی، تاوان گیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازتاب
تصویر بازتاب
انعکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باستان
تصویر باستان
عتیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بادوام
تصویر بادوام
دیرنده
فرهنگ واژه فارسی سره
بادنجان
فرهنگ گویش مازندرانی