جدول جو
جدول جو

معنی انتظام

انتظام((اِ تِ))
در رشته کشیدن مروارید، نظم گرفتن، ترتیب، نظم
تصویری از انتظام
تصویر انتظام
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با انتظام

انتظام

انتظام
در رشته کشیده شدن مروارید، منظم شدن، نظم داشتن، آراستگی، نظم و ترتیب
انتظام
فرهنگ فارسی عمید

انتظام

انتظام
درکشیده و راست گردیدن مروارید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در رشته فراهم آمدن و اتساق مروارید. (از اقرب الموارد). در رشته کشیدن مروارید. (فرهنگ فارسی معین). در رشته کشیده شدن چیزی بترتیب نیکو. (آنندراج). بهم بازدوختن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (مؤید الفضلاء) ، به نافقاء بیرون آمدن کلاکموش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نافقاء ساختن کلاکموش. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا