معنی با تمام - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با با تمام
بالتمام
- بالتمام
- همگی بی کم وکاست کلا تماما: و جاولی مرعش و هرنوس و... را بالتمام تصرف گرفت. و تصدیقات همه ساله و غیره باید بالتمام به ثبت و خط صاحب توجیه. . برسد
فرهنگ لغت هوشیار
بالتمام
- بالتمام
- مُرَکَّب اَز: ب + ال + تمام، همگی. جملگی. (ناظم الاطباء)، تمامی. و رجوع به تمام شود
لغت نامه دهخدا
با تحکم
- با تحکم
- به زور با فرمانروایی و زور و تشدید: با تحکم فرمان داد
فرهنگ لغت هوشیار
ماه تمام
- ماه تمام
- ماه شب چهاردهم از تقویم قمری، نیمۀ روشن ماه، بَدر، چَترِ سیمابی، گِردماه، چَترِ سیمین
فرهنگ فارسی عمید