جدول جو
جدول جو

معنی باقله - جستجوی لغت در جدول جو

باقله
(لَ / لِ)
دهی است از دهستان فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 6 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 2 هزارگزی خاور کبوده واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر و دارای 200 تن سکنه، آب آنجا اززه آب رود خانه محلی تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، کسری آوردن بعد از تفریق حساب دخل و خرج. بدهکار شدن بعد از باقی فاضل کردن محاسبات
لغت نامه دهخدا
باقله
(قِ لَ / لِ)
غله ایست که در هند نمیشود. (شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا
باقله
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان
تصویری از باقله
تصویر باقله
فرهنگ لغت هوشیار
باقله
از توابع دهستان خانقاپی شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاقله
تصویر عاقله
(دخترانه)
مؤنث عاقل، دارای عقل و فهم زیاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باقلی
تصویر باقلی
باقلا، دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، کوسک، کالوسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقله
تصویر ناقله
ناقل، مردمی که از جایی به جایی نقل مکان کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاقله
تصویر قاقله
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، هال، خیربوا، هیل، لاچی، شوشمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادله
تصویر بادله
نوعی پارچۀ زربفت، رشته های طلا و نقره که با آن جامه را زردوزی کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاقله
تصویر عاقله
عاقل (زن)، در فقه خویشان و نزدیکان قاتل غیر مکلف به سبب سفاهت یا علت دیگر که خون بهای مقتول بر عهدۀ آنان است، برای مثال خون بهای جرم نفس قاتله / هست بر حلمش دیت بر عاقله (مولوی - ۷۵۷)، قوۀ عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطله
تصویر باطله
باطل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باقیه
تصویر باقیه
مؤنث واژۀ باقی، پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باقلا
تصویر باقلا
دانه ای خوراکی و کمی بزرگ تر از لوبیا که درون غلاف سبزی جا دارد، باقلی، کوسک، کالوسک
باقلای مصری: در علم زیست شناسی ترمس، گیاهی با برگ های ریز و گل های رنگین و دانه های زرد که در طب قدیم به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باقعه
تصویر باقعه
زیرک، تیزهوشی که کسی نتواند او را فریب بدهد، ویژگی مرغ زیرک که به دام نیفتد
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ لَ)
باهل. زن بی شوهر. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِلْ لاه)
بن ام، نام شخص اساطیری که بنا به افسانه های کودکانه برای اطفال در شب اول سال میلادی بازیچه ها آرد. وی به هیئت سن نیکلا، پیرمردی با ریش سپید که با خود بازیچۀ بسیار دارد تصویر میشود
(قدیس) نام اسقف بنه وان مولد حدود سنۀ 250 میلادی و شهادت در سال 305 میلادی ذکران وی روز 19 سپتامبر است
لغت نامه دهخدا
(طِ لَ / لِ)
مؤنث باطل:
لاحاجب است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را میزند قفا.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ / لِ)
رفتار شتاب، روی بازنهادن، بازگشتن. برگشتن: و قوی دل و فسیح امل روی بازنهاد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(زِ لَ)
زخمی که پوست را شکافد و خون از آن روان باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(هَِ لَ)
قبیله ای است از قیس همدان. (آنندراج). و آن نام زنی از قبیلۀ همدان بوده است. فرزندانش به وی منسوبند و از آن قبیله است ابوامامۀ باهلی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام قبیله ای از قبائل تازی. گویند این قبیله برخلاف قاعده کلیۀ اعراب به انتساب غیرمستقیم خود را به دائی و خاله منسوب سازند. (از انساب سمعانی) :
نبشته سوی مهتر باهله
که گر لشکر آید مکنشان یله.
فردوسی.
عنان را بدان باره کرده یله
همی راند ناکام تا باهله.
فردوسی.
فاتک در باب سعید بن سلم باهلی گفته است:
وان من غایه حرص الفتی
طلابه المعروف فی باهله
کبیرهم و غدو مولودهم
تلعنه من قبحه القابله.
(عیون الاخبار ص 37 ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بازله
تصویر بازله
ریش زخم خونین
فرهنگ لغت هوشیار
به خدا (صیغه قسم) سوگند بخدا قسم بخدا. شعرم پی ناقدان نافه سکبای مزعفراست بالله
فرهنگ لغت هوشیار
مادینه باقی باز مانده، ماندنی مونث باقی: آثار باقیه، جمع باقیات بواقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقلی
تصویر باقلی
باقلا
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد. گلهایش بنفش یا سفید با یک لکه سیاه روی هر یک از بالها میباشد، گیاهی از تیره پروانه واران جزو دسته پیچی ها که یکساله است و ارتفاعش گاهی تا یک متر میرسد. برگهایش مرکب شانه یی میباشد. گلهایش بنفش یا سفید با یک لکه سیاه روی هر یک از بالها میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقعه
تصویر باقعه
مرد زیرک و باهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقچه
تصویر باقچه
کلمه ترکی، بمعنی خرقه و پوشاک می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطله
تصویر باطله
بیهوده و ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
ناقله در فارسی مونث ناقل و جابه جا شونده یکجانمان کولی پاکش مونث ناقل
فرهنگ لغت هوشیار
لاچی الاچی سایه پر ورد در برخی از واژه نامه ها قاقله را هل یا هیل دانسته اند در برهان این دانه گیاهی همگون با هل است ولی بزرگ تر از آن هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عاقل زن آرایشگر، نیروی خرد مونث عاقل جمع عاقلات عواقل، زن مشاطه، خویشان و نزدیکان قتال (غیر مکلف به علت سفاهت یا عدم بلوغ و غیره) که دیه مقتول را بین ایشان قسمت کنند. توضیح اصطلاح دیت (دیه) بر عاقله است به همین معنی است: چون بر حق و روز آجله است گر خطایی شد دیت بر عاقله است (مثنوی) ولی غالبا آن را به اشتباه استعمال کنند و عاقله را به معنی عاقل و خردمند می پندارند و های بعد از لام را با هایی اشتباه می کنند که در گفتار عامیانه برای معارفه آورند و فی المثل گویند: راستست که فلان خطا کرده اما شما باید عفوش کنید که دیه با عاقله است، قوه ای که به سبب آن انسان درک معانی مجرده جزئیه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهله
تصویر باهله
زن بی شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقله
تصویر ناقله
((قِ لِ))
مؤنث ناقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقله
تصویر عاقله
((ق لِ))
مؤنث عاقل، زن آرایشگر، خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطله
تصویر باطله
بیهوده
فرهنگ واژه فارسی سره