معنی باطله
- باطله
- باطل شده
واژههای مرتبط با باطله
باطله
- باطله
- بیهوده و ناچیز
باطله
- باطله
- بیهوده
باطله
- باطله
- مؤنث باطل:
لاحاجب است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را میزند قفا.
خاقانی.
باطله
- باطله
- بی اعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده، به دردنخور، لغو، واهی، پوچ
بطاله
- بطاله
- معطل وبیکار شدن
بالله
- بالله
- به خدا (صیغه قسم) سوگند بخدا قسم بخدا. شعرم پی ناقدان نافه سکبای مزعفراست بالله
باقله
- باقله
- یونانی کالوسک با سمر غول کوشک از گیاهان
باطیه
- باطیه
- پیاله، بادیه
باطشه
- باطشه
- سختگیر، تازان
