معنی باقیه - فرهنگ فارسی عمید
معنی باقیه
باقیه
مؤنث واژۀ باقی، پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است
تصویر باقیه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با باقیه
باقیه
باقیه
مادینه باقی باز مانده، ماندنی مونث باقی: آثار باقیه، جمع باقیات بواقی
فرهنگ لغت هوشیار
باقیه
باقیه
تأنیث باقی. آنکه بپاید. زنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، باقیات، بَواق. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
بامیه
بامیه
گیاهی از تیره پنیرکیان که یک ساله است و ساقه اش ببلندی یک متر میرسد. برگهایش مانند خطمی متناوب و پهن و پنجه یی و سبز تیره گلهایش منفرد و زرد رنگ است و قسمت مرکزی گلبرگها بسرخی میگراید
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.