- باستیون
- فرانسوی موت بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
معنی باستیون - جستجوی لغت در جدول جو
- باستیون ((سْ یُ))
- بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنای مرتفعی که در قلعه سازند، قلعه ای که در آن اسلحه و ابزار جنگی ذخیره کنند
قلعۀ مخصوص نگهداری ابزار جنگی
برج و بارو و دیوار قلعه
زیره کرمانی
صدای مردانۀ بین صدای بم و صدای زیر، خواننده ای که چنین صدایی دارد، سازی که چنین صدایی دارد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
نازا، زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه گویند
بر پا شدن
باغها، بستانها
پارسی تازی شده:، جمع بستان، بوستان ها جمع بستان بوستانها
بدون پایه
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
کهنه، قدیم، دیرینه، کهن، زمان گذشته، ضد نو
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
کهنه، گذشته، دیرین، زمان قدیم
بستان ها، گلستان ها، گلزارها، باغ ها، جمع واژۀ بستان
فرانسوی سرتک (جنس)، برشان (امت)، زانیچ (ملت)
((اِ تِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
گازی است هیدروکربن دار و بد بو، قابل احتراق و با شعله سفید درخشان (وزن اتمی آن 26)
میوه، میوه درخت
قدیم، گذشته
حقیقی، واقعی
سترون، برای مثال سهل نماید بر استرونان / محنت زاییدن آبستنان (امیرخسرو۱ - ۸۸)
میوه، بار درخت، برای مثال پیش گرفته سبد باشتین / هر یک همچو در تیم حکیم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)