جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با استیدن

استیدن

استیدن
استادن. (شعوری). ایستادن، الهام خواستن شکر نعمت را از خدای تعالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

استادن

استادن
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
فرهنگ لغت هوشیار

استیلن

استیلن
گازی بی رنگ، سمّی، بدبو، قابل اشتعال و دارای شعلۀ سفید بسیار روشن که برای روشنایی و جوشکاری فلزات به کار می رود، اتین
استیلن
فرهنگ فارسی عمید

ایستیدن

ایستیدن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
ایستیدن
فرهنگ فارسی عمید

افتیدن

افتیدن
افتادن، فُتادَن، اُفتَدَن، فُتیدَن، فُتِدَن، اوفتادَن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
افتیدن
فرهنگ فارسی عمید

استادن

استادن
ایستادن، سرپا بودن، برپا شدن، برخاستن، درنگ کردن، توقف کردن، مقاومت کردن، اقامت کردن، شدن
استادن
فرهنگ فارسی عمید