جدول جو
جدول جو

معنی بهستون

بهستون(پسرانه)
نام پسر وشمگیر و یکی از فرمانروایان آل زیار در طبرستان
تصویری از بهستون
تصویر بهستون
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با بهستون

بهستون

بهستون
بیستون. (دایرهالمعارف فارسی) : و اول شب آدینه از دنیا برون شد بظاهر بهستون اندر راه. (مجمل التواریخ). رجوع به بهستان و بغستان و بجستان و بیستون شود
لغت نامه دهخدا

بهستون

بهستون
پسر بزرگ وشمگیر زیاری مکنی به ابومنصور. در طبرستان بجای پدر نشست ولی جمعی از بزرگان با پسر کوچکتر وشمگیر بنام قابوس بیعت کردند. بهستون ناچار به پناه رکن الدولۀ دیلمی رفت و از طرف او مأمور طبرستان شد و رکن الدوله دختر بهستون را بزنی گرفت و آن زن مادر عضدالدوله معروف است. (357-366 هجری قمری) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بیستون

بیستون
محل عبادت خدا، خانه یا کاخی که درآن ستون نباشد، محل و کوهی سنگی نزدیک کرمانشاه که فرهاد برای رساندن جوی شیر تا قصر شیرین مأمور به تراشیدن آن شد. (نگارش کردی: بستون)
بیستون
فرهنگ نامهای ایرانی

بهستان

بهستان
موضعی در گیل خواران (فرح آباد مازندران). (فرهنگ فارسی معین) ، کار سخت و مشکل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، سنگ بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لشکر. ج، بُهَم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

بوستون

بوستون
شهری در ایالات متحدۀ آمریکا. کرسی ماساچوست. 801000 سکنه دارد. مرکز صنعتی و بندری فعال است. موطن فرانکلین و ادگار پو است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

بیستون

بیستون
مُرَکَّب اَز: بی + ستون، بدون پایه. بدون ستون:
بدان آهن که او سنگ آزمون کرد
تواند بیستون را باستون کرد.
نظامی.
- بیستون ستون انگیز، کنایه از کفل و سرین معشوقان که سبب نعوظ شود. (انجمن آرا) :
بیستونی همه ستون انگیز
کشته فرهاد را به تیشۀ تیز.
نظامی.
، کنایه از آسمان. (برهان)، اشاره به افراشته بودن آسمان بدون ستون (عمود) : اﷲ الذی رفع السموات بغیر عمد. (قرآن 2/13)، (حاشیۀ برهان چ معین)،
- گنبد بیستون، کنایه از آسمان. (یادداشت مؤلف) :
او راست بنای بیستونی
این گنبد گرد گرد اخضر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

بیستون

بیستون
در مآخذ عربی بغستان (بعدها) بهستون کوهی در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه کنار جادۀ همدان. حجاریها و کتیبه های بیستون از زمان داریوش اول هخامنشی است. حجاریها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورمزدا بلند کرده و پای چپ را بر سینۀ بردیای دروغین نهاده نشان میدهد و در بالا فروهر در پرواز است و پشت سر داریوش دو نفر ایستاده و در مقابل او نه تن دست بسته حجاری شده است. این کتیبه ها مفتاح کشف رمز کلیۀ خطوط گردیده مخصوصاً ’سر هَ. راولینسن’ در این موفقیت سهمی بسزا دارد. نقوش برجستۀ غیرمهمی از ادوار اشکانیان برصخره های کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده میشود.وقفنامۀ جدید دوران فتحعلیشاه قاجار در وسط نقش عهد اشکانی احداث شده است. در زمستان 1337 هجری شمسی ضمن عملیات جاده سازی مجسمۀ هرکول و آثار معبد سلوکی درپائین کوه کشف گردید. (دائره المعارف فارسی). داریوش در کتیبه های بیستون فتوحات خود را به سه زبان پارسی باستان و خط میخی هخامنشی و یک کتیبه بزبان بابلی و خط میخی بابلی و کتیبۀ دیگر بزبان و خط عیلامی شرح داده است. ارتفاع کوه بیستون از سطح دریا 4000 پا است. (از یادداشت مؤلف). (بغ + ستان، اداه مکان) یعنی محل خدا، در پارسی باستان ’بغیستانه’ و در مفاتیح العلوم خوارزمی نام پارسی آن ’بغستان’ و در معجم البلدان ’بهستان’ و برخی از دانشمندان عرب ’بهستون’ یاد کرده اند و چون ایرانیان فراز کوهها را برای ستایش خدا مناسب تر میدانستند، این کوه مرتفع را جایگاه (نیایش) خدا نامیدند. بزرگترین کتیبۀ هخامنشی از داریوش اول بدانجاست. (از حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به لغات شاهنامه شود. در داستانها نام کوهی است مشهور که فرهاد بفرمودۀ شیرین آن را کنده است. (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). کوهی که فرهاد بگفت پرویز کنده. (شرفنامۀ منیری). رجوع به فرهاد و کتیبۀبیستون و فرهنگ ایران باستان ص 125 شود:
یکی کوه داری به پیش اندرون
که گر بنگری برتر از بیستون.
فردوسی.
به تندی چنان اوفتد بر برم
که میتین فرهاد بر بیستون.
آغاجی.
راست گفتی زمین بخود می گشت
زیر آن باد بیستون منظر.
فرخی.
راست گفتی که همچو فرهاد است
بیستون را همی کند به تبر.
فرخی.
اساس بیستون و شکل شبدیز
همیدون در مداین کاخ پرویز.
نظامی.
ز پیش سپه زنگی قیرگون
جناحی برآورده چون بیستون.
نظامی.
بیستون نالۀ زارم چو شنید از پا شد
کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد.
شاه اسماعیل صفوی.
- امثال:
بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد.
- کتیبۀ بیستون، کتیبه ای که بر سنگی در این کوه داریوش به سه زبان کنده است در شرح اعمال سالهای نخستین از سلطنت خویش و عدد ولایات مفتوحه و نیز صورت نه تن از پادشاهان مغلوب در بند و محبوس غاصب بزیر پای اوبر آن نقش است و از آثار تاریخی ایران بشمار می آید. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیستون شود.
- کُه بیستون، کوه بیستون:
و از آنجا بیامد سوی طیسفون
زمین شد ز لشکر که بیستون.
فردوسی.
یکی رخش دارد بزیر اندرون
که گویی روان شد که بیستون.
فردوسی.
بکوهی کرد خسرو رهنمونش
که خواند هر کس اکنون بیستونش.
نظامی.
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی
محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن.
سعدی.
فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست
ور کوه محتشم بمثل بیستون شود.
سعدی.
بلند است گرچه کُه ِ بیستون
بود سقف قدر ترا یک ستون.
(شرفنامۀ منیری)
دهی از دهستان چمچال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه است و 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا