جدول جو
جدول جو

معنی بازگذاردن - جستجوی لغت در جدول جو

بازگذاردن(مَ)
رها کردن. واگذاردن. بحال خود گذاشتن. و رجوع به بازگذاشتن شود: اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم... مرا بازگذارد بقدرت و قوه خودم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). بازگذاریم او را بدانچه اختیار کرد. نوله ما تولی. (ترجمان القرآن).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
واگذار کردن، تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن
ترک کردن، ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز گذاردن
تصویر باز گذاردن
گشاده گذاشتن، گشوده گذاشتن، واگذاشتن، باز گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا گذاردن
تصویر جا گذاردن
جا گذاشتن، به جا نهادن، قرار دادن، چیزی را در جایی گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ / رِ دَ)
واگذار کردن. تسلیم کردن، ترک گفتن. فروگذار کردن: یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 318) ، سپردن. حواله کردن. محول کردن: و کار به خدا واگذارد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(لَءْمْ)
نگذاردن. مقابل گذاردن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
برگزاردن. انجام دادن. فیصله دادن. برگذراندن. و رجوع به برگذاشتن و برگزاردن شود، منتخب. انتخاب شده. (ناظم الاطباء). برتر. مرجح:
سپهدار با لشکر و گنج و تاج
بدیدند آن برگزینان چاج.
فردوسی.
بدست وی اندر فراوان سپاه
تبه گردد از برگزینان شاه.
فردوسی.
گرچه زبعد همه آمده ای در جهان
از همه ای برگزین بر همه کس افتخار.
خاقانی.
تخییر، برگزین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَ)
گشادن. گشودن. مفتوح کردن. (ناظم الاطباء). باز کردن:
هم آنگه در دژ گشادند باز
برهنه شد آن روی پوشیده راز.
فردوسی.
در قلعه بازگشادند و خود را در خدمت رکاب سلطان در خاک انداختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274).
چون بازگشاد نامه را بند
بود اول نامه کرده پیوند.
نظامی.
در روی تو گفتم سخنی چند بگویم
رو بازگشادی و در نطق ببستی.
سعدی (طیبات).
کساد نرخ شکر در جهان پدید آید
دهان چو بازگشایی بوقت خندیدن.
سعدی (بدایع).
در دو لختی چشمان شوخ دلبندت
چه کرده ام که برویم نمیگشایی باز.
سعدی (بدایع).
ورق چو کار فروبسته بازنگشاید
بهر کتاب که نامش چو بسم عنوان نیست.
حیاتی گیلان (از ارمغان آصفی).
- دل را بازگشادن، بمجاز شادمان کردن. رفع افسردگی کردن. دل واکردن در تداول عامه:
در می بامید آن زنم چنگ
تا بازگشاید این دل تنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
برگشت. (ناظم الاطباء). بازآینده. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161).
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ ضَ)
گستردن. پهن کردن:
چو آمد بدان روزگار دراز
همی گسترد چادر داد باز.
فردوسی.
بفرمان اویست گردان سپهر
وز و بازگسترده هرجای مهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مَطْءْ)
تکرار کردن سخنی را.
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سپردن. تفویض کردن. (ناظم الاطباء). تفویض. (صراح اللغه). مفوض کردن:
بلبلا مژدۀ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی (گلستان).
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.
، بازبان. (ناظم الاطباء). صیاد باز. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 160). گیرندۀ باز، باج گیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 161) :
چشمت به فسون سازیست گیرد دل من از دست
گویا که بر نشسته در گوشه بازگیری.
ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری).
، مورخ. دانای به علم وقایع تاریخیه. (ناظم الاطباء). مردم تاریخ دان و تاریخی و مورخ را گویند. (برهان قاطع) (فرهنگ ضیاء) (آنندراج) ، سرزنش. ملامت. (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی تاریخدان و تاریخی یعنی مورخ آورده اما آنچه از سیاقت عبارت اصل دساتیر معلوم میشود در نامۀ زردشت در ترجمه فقره یکصدوهوده بمعنی اعتراض و سرزنش و توبیخ خواهد بود که بعربی مؤاخذه گویند و معنی بازپرس نیز همین است یعنی ایراد گرفتن. (آنندراج) (انجمن آرا ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز گذاردن
تصویر باز گذاردن
گشاده گذاشتن گشوده گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن فرو گذار کردن: (... یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را ازآنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ)، حوله کردن بعهده کسی انداختن: (و کار بخدا واگذارده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگذاردن
تصویر جاگذاردن
نهادن، قرار دادن، چیزی بجای نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
((گُ دَ))
تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن، ترک کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازگوکردن
تصویر بازگوکردن
نقل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره