جدول جو
جدول جو

معنی واگذاردن

واگذاردن
واگذار کردن، تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن
ترک کردن، ول کردن
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با واگذاردن

واگذاردن

واگذاردن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن فرو گذار کردن: (... یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را ازآنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ)، حوله کردن بعهده کسی انداختن: (و کار بخدا واگذارده)
واگذاردن
فرهنگ لغت هوشیار

واگذاردن

واگذاردن
تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن، ترک کردن، واگذاشتن
واگذاردن
فرهنگ فارسی معین

واگذاردن

واگذاردن
واگذار کردن. تسلیم کردن، ترک گفتن. فروگذار کردن: یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 318) ، سپردن. حواله کردن. محول کردن: و کار به خدا واگذارد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا

واگذارده

واگذارده
تسلیم کرده، ترک کرده، حواله کردنه بعهده کسی انداخته
واگذارده
فرهنگ لغت هوشیار

واگذارده

واگذارده
واگذاشته. واگذار کرده شده. واگذار شده. تسلیم شده. تفویض شده. که به دیگری محول و واگذار شده است
لغت نامه دهخدا

واگذاردنی

واگذاردنی
وانهادنی. بازگذاشتنی. واگذاشتنی. رها کردنی. ترک گفتنی. تسلیم کردنی. قابل واگذاردن. رجوع به واگذاردن شود
لغت نامه دهخدا