- بازوبند
- آصره
معنی بازوبند - جستجوی لغت در جدول جو
- بازوبند
- آنچه که ببازو بندند از آلات زینت یا سنگهای گرانبها، پارچه ای که برای علامت و شعاری نقش شده باشد، دعایی که بر کاغذ یا پارچه نوشته و بر بازو بندند
- بازوبند
- نواری پارچه ای برای نشان دادن ماموریت خاص، عزا یا عضویت در یک گروه خاص، حلقه ای فلزی که برای زینت به بازو بسته می شود
- بازوبند ((بَ))
- النگویی که به جای مچ بر بازو می بندند، نواری که به نشانه عزا، داشتن مأموریت ویژه، عضویت در جایی یا داشتن مقامی در ورزش به بازو می بندند، دعا یا قرانی که بر بازو می بندند، تعویذ، نوعی زره بازو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیزی که بر بازو بندند، مانند فلزات و زینت آلات قیمتی
کسی که سحر را از کار بیندازد، چیزی که سحر را باطل کند، کنایه از بسیار زیبا، برای مثال دلفریبی به غمزه جادوبند / گل رخی قامتش چو سرو بلند (نظامی۴ - ۶۵۷)
گناهکار
نزله بند معزمی که پاره ای دردها را چون سر درد و غیره با عزیمت علاج کند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
جای بستن بار در سقف اتومبیل یا اتوبوس
باره بند
باره بند
((بَ))
فرهنگ فارسی معین
شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند، نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند، طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند
واحد زراعتی، کسی که یک جفت گاو داشته باشد و با پرداخت سهمی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند، صاحب گاو
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
اصیل، خانوادهایی معروف از کردها که در شمال ایران حکومتی پایه نهادند (نگارش کردی: باوهند)