النگویی که به جای مچ بر بازو می بندند، نواری که به نشانه عزا، داشتن مأموریت ویژه، عضویت در جایی یا داشتن مقامی در ورزش به بازو می بندند، دعا یا قرانی که بر بازو می بندند، تعویذ، نوعی زره بازو
هر چیزی که بربازو بندند، خواه از سنگهای قیمتی باشد یا غیر آن. (ناظم الاطباء). بندی مرصع که زینت را به بازو بندند. (یادداشت مؤلف). پارۀ زیوری است معروف. (آنندراج). حلقه ای که اغلب از فلزات قیمتی تهیه و به بازوی پهلوانان بسته میشده است. دُملُج و دِملَج. (المنجد) (منتهی الارب). معضاد. عِضاد. مُدلوج. دُملوج. (منتهی الارب).
دهی است از دهستان تحت جلگه بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور که در 12 هزارگزی شمال فدیشه در جلگه واقع شده است. ناحیه ای است معتدل با 522 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
بازوبند زرین، اگر بیند که در بازو داشت، دلیل که از برادران یا از کسی دیگر او را غم و کراهت رسد. اگر بازوبند سیمین داشت، دلیل که دختر خود را یا دختر خواهر خود را به شوهر دهد. اگر این خواب را زنی بیند، دلیل که او را مال و نعمت و آرایش بود. اگر بیند که بازوبند سیمین یا اهنین داشت، دلیل که او را از برادر قوت ویاری بود. اگر بیند که بازوبند بشکست یا ضایع شد تاویلش به خلاف این بود.
منسوب به بازوبند:قرآن بازوبندی. (یادداشت مؤلف) ، مشعبد. بازیگر: چه چابوک دست است بازی سکال که در پرده داند نمودن خیال. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به چابوک شود