- باریجه
- صمغی است که از گونه های مختلف بارزد بدست می آید و آن بسبب گزش اندامهای گیاهی بوسیله حشرات یا ایجاد شکاف در ساقه گیاهان مذکور حاصل میشود
معنی باریجه - جستجوی لغت در جدول جو
- باریجه
- صمغ دارویی، زرد رنگ و تلخ مزۀ درختی از خانوادۀ چتریان که برگ های پهن و گل های زرد دارد، گالبانوم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرد بسیار شر
زن بیشرم و زبان دراز
نمو کرده، بلند شده
شاعر، تاریخگو، قصه خوان
بازی خرد، آلت بازی، آنچه بدان بازی کنند، اسباب بازی
قدیمی، ماضی
نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت، کندر هندی
منسوب به بهار
منسوب و مربوط بسال گذشته منسوب به پار پارسالین پارین: (که تقویم پارینه نایدبکار) (سعدی)، سال گذشته سال پیش پار، کهنه
فلزی نقره ای رنگ در طبیعت بصورت سولفات یا کربنات باریوم وجود دارد
نازکی و لطافت و دقت
یونانی ک کف دریا از جانوران کف دریا
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
حصیر، بوریاء، دوخبافت (دوخ علفی است بلند که از آن حصیر بافند) زیغ پلاچ
بادروزه
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
بار انداز
شاه تیر چوب بزرگ
پارسی تازی گشته زایچه
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
منفجر، انفجار، جاری شده، ریخته
نموکرده، افزوده، تنومند و بزرگ شده
پارسالی، برای مثال گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینه ای (سنائی۲ - ۴۹۴) ، سال گذشته، سال پیش، کهنه، دیرینه، قدیمی
باریک بودن، کنایه از نازکی و لطافت، کنایه از لاغری
کاخ و دربار پادشاه، برای مثال جزای حسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می نکند بارگاه کسری را (ظهیرالدین فاریابی - ۳۴) ، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
فرود آمدن قطره های آب، دانه های برف یا تگرگ از آسمان، فروریختن چیزی مانند باران
ابری که باران از آن بیاید، هر چیزی که مانند باران فرو ریزد