جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بارگاه

بارگاه

بارگاه
خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
بارگاه
فرهنگ لغت هوشیار

بارگاه

بارگاه
کاخ و دربار پادشاه، برای مِثال جزای حُسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می نکند بارگاه کسری را (ظهیرالدین فاریابی - ۳۴)، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
بارگاه
فرهنگ فارسی عمید

بارگاه

بارگاه
بارگه، خیمۀپادشاهان و سلاطین را گویند، (برهان)، خانه و خیمۀ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند، (آنندراج)، نوعی از خیام مراتب ملوک و سلاطین، (شرفنامۀ منیری)، خیمۀ سخت بزرگ که بر در خرگاه ملوک و سلاطین زنند، (صحاح الفرس)، در زبان عرف بمعنی اطاق پادشاهان است، (شعوری ج 1 ورق 191)، خانه و خیمۀ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند و آن معروف است، رجوع به بارگه شود: پس در خیمۀ بارگاه بنشست و عمش را بر دست راست بنشاند، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 46)،
پیش سقف بارگاهش خانه موری است چرخ
کز شبستان سلیمانیش منظر ساختند،
خاقانی،
لغت نامه دهخدا

بارگاه

بارگاه
مدخل آتشفشان کوه دماوند که از سُلفاتار گرفته شده (3600 گز) و مقدار زیادی گوگرد و بخارات سفید از آن متصاعد می شود
لغت نامه دهخدا

بارگاه

بارگاه
دهی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 54 هزارگزی جنوب کهنوج سر راه فرعی کهنوج به میناب در کوهستان قرار گرفته است. هوایش گرم و دارای 50 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش خرما است، شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

باشگاه

باشگاه
محلی بزرگ که عده ای برای ورزش یا بازی و یا دید و بازدید جمع شوند
باشگاه
فرهنگ لغت هوشیار