جدول جو
جدول جو

معنی باذل - جستجوی لغت در جدول جو

باذل
بذل کننده، بخشنده، سخی
تصویری از باذل
تصویر باذل
فرهنگ فارسی عمید
باذل
(ذِ)
بخشنده و سخی. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ نظام). ج، بذل. عطادهنده. بسیارعطا. جوانمرد معطی. دهنده. بذل کننده و جودکننده. سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
باذل
بخشنده بذل کننده بخشش کننده بخشنده
تصویری از باذل
تصویر باذل
فرهنگ لغت هوشیار
باذل
((ذِ))
بخشنده
تصویری از باذل
تصویر باذل
فرهنگ فارسی معین
باذل
بخشنده، سخی، بذل کننده، بادبدست، فراخ دست
متضاد: ممسک، خسیس، کنس، کم دهش، نابخشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاذل
تصویر خاذل
هزیمت یافته، آنکه از یاری، نصرت و اعانت دیگری خودداری کند
فرهنگ فارسی عمید
درختچه ای با برگ های دوردیفی شبیه برگ اقاقیا و گل های زرد که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاذل
تصویر عاذل
ملامت کننده، نکوهش کننده، سرزنش کننده، ملامتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازل
تصویر بازل
شتری که دندان نیش درآورده و به بلوغ رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باطل
تصویر باطل
ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ
باطل گفتن: بیهوده گفتن، یاوه گفتن، ناحق گفتن، برای مثال بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی - ۸۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بذال
تصویر بذال
سخی، بسیار بذل کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ذِ)
جمع واژۀ مبذله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مبذل و بذله. یقال خرج علینا فی مباذله، ای فی ثیابه الرثه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از باذق
تصویر باذق
پارسی تازی شده باده، شیره انگور، کم پخته، تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاذل
تصویر هاذل
میانشب
فرهنگ لغت هوشیار
رگ دشتان، نکوهشگر ملامت کننده ملامتگر جمع عذله عذال عذل عاذلات عواذل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاذل
تصویر خاذل
هزیمت یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذال
تصویر بذال
بسیار بذل کننده بخشنده سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخل
تصویر باخل
زفت نا بخشنده تنگ چشم گرسنه چشم تنگ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقل
تصویر باقل
گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابل
تصویر بابل
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکل
تصویر باکل
فرانسوی گل کمر (جواهرات سلطنتی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسل
تصویر باسل
شجاع، مرد، دلیر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باذخ
تصویر باذخ
بلند، گردنفراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل
تصویر باطل
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهل
تصویر باهل
بی کارگردنده، متردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازل
تصویر بازل
آزموده پخته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با ذل
تصویر با ذل
بخشنده و سخی، عطا دهنده، جوانمرد، دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخل
تصویر باخل
((خِ))
گرسنه چشم، تنگ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بابل
تصویر بابل
((بِ))
مغرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باقل
تصویر باقل
((قِ))
زمین گیاه برآورده سبز شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطل
تصویر باطل
((طِ))
بیهوده، بی فایده، جمع اباطیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازل
تصویر بازل
((زِ))
شتر قوی، مفرد بوازل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بذال
تصویر بذال
((بَ ذّ))
بسیار بخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاذل
تصویر عاذل
((ذِ))
سرزنش کننده، ملامت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطل
تصویر باطل
بی هوده، تباه، نادرست
فرهنگ واژه فارسی سره