معنی باذل - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با باذل
باذل
- باذل
- بخشنده و سخی. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ نظام). ج، بُذل. عطادهنده. بسیارعطا. جوانمرد معطی. دهنده. بذل کننده و جودکننده. سخی و جوانمرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
باذل
- باذل
- بخشنده، سخی، بذل کننده، بادبدست، فراخ دست
متضاد: ممسک، خسیس، کنس، کم دهش، نابخشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باقل
- باقل
- گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار