- بادسنج
- آنمومتر
معنی بادسنج - جستجوی لغت در جدول جو
- بادسنج
- آلتی است که وزیدن باد را در دریا پیش از وزیدن نماید، و کنایه از شخص خودبین
- بادسنج
- خام طمع، خیال باف، خودبین، متکبر،
برای مثال جمله نفس های تو ای باد سنج / کیل زبان است و ترازوی رنج آلتی برای اندازه گیری فشار باد و سنجش سرعت آن(نظامی۱ - ۳۹) ، که چند از مقالات آن بادسنج / که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج(سعدی۱ - ۹۰)
- بادسنج ((سَ))
- ابزاری برای اندازه گیری شدت و سرعت باد، کنایه، از، بیهوده کار، یاوه گو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بالنگ
قپاندار، اسبابی که با آن بار را وزن کنند
کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار، هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
بادآهنگ، دریچه، روزنه، دریچه که برای وزیدن باد باز کنند
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند. نارگیل
نارگیل، میوه ای کروی شکل و بزرگ با پوسته ای قهوه ای و سخت و گوشتی سفید که درون آن شیرۀ سفید خوراکی قرار دارد، درخت این میوه که شبیه درخت خرما است و برگ های بزرگ به درازی دو متر دارد
ریحان
ترنج، نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند، بالنگ
نزله بند معزمی که پاره ای دردها را چون سر درد و غیره با عزیمت علاج کند
دریچه روزنه دریچه و روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
بابونه
نوعی از اسباب بازی کودکان که از لاستیک بشکل کره استوانه و غیره سازند و کودکان آن را باد کرده بهوا کنند
بیدستر
متکبر معجب بانخوت
کسی که سنجش راه کند
سنگی است عدسی شکل به رنگهای مختلف: زرد سرخ سفید خاکستری کبود و بهترین آن سرخ عدسی شکل است و آن در هندوستان به دست آید و در طب قدیم مستعمل بود شادانج شادنج سادنه حجرالدم حجرالطور
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶) ، گردنکشی
نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند
سبک سر، سبک مغز، مغرور، متکبر، برای مثال باده ای کز وی جدا گردد بخیل از رادمرد / باده ای کز وی شود پیدا حکیم از بادسار (سوزنی - ۱۸۱) ، سبک، بی وقار
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو، برای مثال بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری - ۶۱) گاهواره، برای مثال ای حبه دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن به مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی- مجمع الفرس - بادرنگ) اسب راهوار
بابونه، گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونک، تفّاح الارض، کوبل
نوعی سنگ به رنگ های گوناگون و معمولاً سرخ که در طب قدیم برای معالجۀ درد چشم به کار می رفته، شادنه، بیدوند، حجر هندی، شادنج
وسیله ای برای اندازه گیری و تعیین ارتعاشات اصوات
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سگ لاب، بیدستر، قندس، ویدستر، سقلاب، سمور آبی، بیدست، هزد
نوعی ریحان با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سرخ رنگ، ریحان کوهی، بادرو، بورنگ، بوینگ، ترۀ خراسانی
((کُ نَ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی اسباب بازی از جنس لاستیک و به شکل کیسه که آن را پر باد می کنند، کیسه ای پر از هوا در ماهیان
متکبر، بانخوت، گردنکش، سبکسر، بی وقار